پس از نهی رهبری نسبت به کاندیداتوری احمدی نژاد در انتخابات به جهت رعایت مصلحتِ کشور و مبتنی بر این واقعیت که این حضور منجر به ایجاد فضایی دو قطبی و منتج به فتنه خواهد شد، شاهد بیانیهی امیدوار کنندهی رئیس جمهور سابق مبنی بر عدم قصد کاندیداتوری بودیم و حتی سخنانی از وی منتشر شد که در تحلیلی صحیح و عقل پسند، معرفی گزینه را نیز در تعارض با فرمایشات رهبری بیان نمود و شاید از این روی بود که احمدی نژاد حتی از تایید غلامحسین الهام و حمایت از وی سرباز زد.
ناگهان اما در چرخشی عجیب، احمدی نژاد تمام قد پشت بقایی ایستاد و او را به صحنه فرستاد. فارغ از اینکه چه شد که نظر احمدی نژاد برگشت و اینکه آیا فردی از نزدیکان مدعی «پیغام» و «امر» خاصی شده یا نه، این سوال مهم مطرح است که چرا «بقایی»؟ آیا مشایی و احمدی نژاد صرف نظر از مولفهی نزدیکی و وفاداری بقایی به خود، اساسا نباید یک اطمینان نسبی و حداقلی از تایید صلاحیت گزینهی خود داشته باشند؟!
فارغ از نظر به شدت منفی شورای نگهبان نسبت به حمید بقایی و خاستگاه فکری او، اساسا بعید است وی با حداکثر سمتِ «معاون اجرایی رئیس جمهور» حتی مصداق «رجل سیاسی» پنداشته شود، خصوصا آنکه در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، نائب رئیس مجلس قبل (ابوترابی فرد) و گزینه جبههی پایداری با سابقهی وزارت بهداشت (لنکرانی)، از این حیث واجد صلاحیت تصدی ریاست جمهوری تشخیص داده نشدند. پس علت پیش فرستادن چنین گزینه ای چیست؟
با اعلام کاندیداتوری بقایی، همان موقع به دوستی از حلقهی نزدیکان احمدی نژاد پیام دادم «معرفی بقایی به جهت تایید شدن نیست، که هدف رد صلاحیت وی و ایجاد سرخوردگی و بریدگی هواداران دکتر از نظام و رهبری است، آن هم در شرایطی که همهی قرائن، وقوع فتنهی انتخاباتی دیگری را گواهی می دهد و این سرخوردگی کمترین اثرش به بی تفاوتی کشاندن جریان ارزشیِ حامی احمدی نژاد است، اگر نگوییم که ممکن است آنان را نیز به جریان فتنه ملحق نماید».
این نظر خویش را البته «فرضیه» ای می دانستم که با نامهی مشایی به خاتمی به «نظریه» ای بدل گشته که برای تحقق و اثبات تنها به زمان نیاز دارد.
جالب است که بعد از دست رد رهبری به طرح «بازگشت به حاکمیتِ» خاتمی که با نام گمراه کنندهی «آشتی ملی» عرضه گردید، اینک می بینیم که مشایی -البته به پشتوانهی جایگاه اجتماعی احمدی نژاد- نامه ای فدایت شوم خطاب به خاتمی منتشر می کند تا هم نفس ارسال نامه و هم محتوای آن، بیانگر این باشد که می خواهد در نفعی دو سویه، هم افزایی و مشروعیتی را میان طیف خود و جریان خاتمی رد و بدل نماید.
مشایی با این نامهی سرگشاده آشکارا تلاش کرده تا یخ بدبینی میان دو سوی ارسال کننده و دریافت کنندهی نامه را در دو سطح هواداران و حلقهی خواص آب کند و دو قطبی احمدی نژاد-روحانی را به دو قطبی بزرگتر و مخرب تری، یعنی موافقان و مخالفان نظام و رهبری بدل نماید. جان کلام نامه هم یک چیز بیشتر نیست و آن لزوم همبستگی در برابر شورای نگهبان است.
عجیب آنکه سخن از همسویی و همگرایی در اعتقاد به «اصلاحات حقیقی» درحالی مطرح شده که هنوز یک هفته از اعلام حمایت رسمی طیف موسوم به اصلاحات از کاندیداتوری روحانی نگذشته است و منطقا این سوال اساسی مطرح می شود که با توجه به حمایت مجدد جریان متبوع خاتمی از روحانی، طرح این به اصطلاح اصلاحات حقیقی چه معنایی جز پرده برداری از صف بندی های جدید دارد؟ و اینجاست که باید از تلاقی فتنه و انحراف در آستانهی انتخابات پیش رو نگران بود و البته خرسند از کنار رفتن پرده ها.