احمد قدیری

احمد قدیری

پرودگارم! توفیق ده جز برای تو ننویسم و جز تو ملاک و معیاری بر ارزش گذاری نگاشته هایم نداشته باشم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۰۰ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

چند نکته‌ی تأسف بار از فایل صوتی دختر فائزه هاشمی با نیک آهنگ کوثر:

1- صمیمیت بالای کلامی مونا لاهوتی با نیک آهنگ کوثر اولین نکته‌ی قابل توجه بود.

2- نیک آهنک کوثر از خوردن شراب قبل از تماس می گوید، که مونا لاهوتی می گوید چقدر جالب چون «ما» هم امشب همین کار را کردیم!

3- لاهوتی از مجموعه اطلاعاتی که برای این ضد انقلاب خارج نشین ارسال کرده سخن می گوید و امنیت خط تلفن و اینترنت را جویا می شود.

4- دختر فائزه از شک خود به روابط شوهرش می گوید.

5- بحث میرسد به مفاسد اخلاقی، دختر فائزه می گوید: همه همین اند، همه، اونم که از خاتمی.

6- مونا لاهوتی از سوء ظن فائزه به اطلاعاتی بودن یکی از اعضای خانواده سخن می گوید (در فایل مشخص نیست دقیقا چه کسی منظور است).

7- نیک آهنگ می گوید مهدی برای همه‌ پرونده درست می کند برای روز مبادا، دختر فائزه تایید می کند.

8- نیک آهنگ آخرین پیام موسوی را «مسخره» ذکر می کند و مونا لاهوتی نیز در تأیید، آن را «خنده دار» می نامد.

#تسبیح #چادر #بیت_حاجاقا

فایل صوتی: telegram.me/GhadiriNetwork/766


مانور فتنه

بازی با ورق های یاشار سلطانی، آرش صادقی، محمد علی طاهری و محمد رضا نکونام تماما در حکم مانورهای آموزشی ای است که انتخابات 96 را نشانه رفته است. بخشی از قشر خاکستری با مدیریت ضد انقلاب داخل و خارج «فشار از پایین» را تمرین می کنند تا نوبت «چانه زنی از بالا» هم برسد. در این میان نیز متاسفانه قوه قضائیه کمترین درکی از مدیریت و اقناع افکار عمومی ندارد.


با وجود آنکه همه از آقایان نعمت زاده و قاضی زاده هاشمی به عنوان وزرای 1000 میلیاردی دولت یاد می کنند، می دانید چرا این دو وزیر، خلاف نص قانون رسیدگی به اموال مسئولان کشور، از اعلام اموال خود به قوه قضائیه استنکاف می کنند؟

پاسخ را در این سه گزاره باید یافت:

1- رقم 1000 میلیارد، تخمین محض است و چه بسا اگر این دو وزیر، اموال خود را معرفی نمایند، رقم چند ده و بلکه چند صد میلیارد تومان افزون بر 1000 میلیارد گردد.

2- مرحله ی بعد از معرفی اموال، طبیعتا پاسخ به پرسش «از کجا آورده ای؟» است که تا لیست دارایی ها ارائه نگردد، نوبت پاسخ به پرسش مذکور نیز نمی رسد.

3- آخر آنکه دولت سرمایه سالار یازدهم ترجیح می دهد، نگاه ها معطوف به این دو وزیر بماند و متوجه دیگران افراد کابینه نشود و گرنه کدام یک از آقایان روحانی، جهانگیری، نهاوندیان، آخوندی، نوبخت، ترکان، صالحی امیری، جنتی و نجفی میلیاردر نیستند؟!

بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه در واکنش به انتشار متن سخنان ظریف در کمیسیون امنیت ملی و تصدیق آن توسط نمایندگان گفته: «انتشار این سخنان -که وزارت امور خارجه به دلایلی کاملا روشن قادر به تایید صحت و سقم آن‌ها یا ارائه توضیحات بیشتر نیست- گرا دادن و اطلاع رسانی به آمریکا از تاکتیک‌های مذاکراتی کشور است... وزارت امور خارجه از عدم پایبندی مدعیان اخلاق و تدین به موازین قانونی جلسات محرمانه و نادیده انگاشتن و ذبح مصالح ملی و امنیتی کشور به پای مطامع شخصی و جناحی بسیار متاسف است و از این پس مجبور است برای افشاء نشدن تاکتیک‌های مذاکراتی و تصمیمات استراتژیک و حساس ملت و نظام، در نحوه و شکل برگزاری چنین نشست‌هایی دقت بیشتری کند».

در این رابطه گفتنی هایی است:

قدرت ملی و امنیت ملی دو روی یک سکه و دارای نسبت مستقیمی هستند، به طوری که قدرت ملی میسر نمی گردد مگر با وجود امنیت ملی و امنیت ملی پایدار نمی ماند مگر به پشتوانه ی قدرت ملی.

از این روی برای تشخیص مناسبات و راهبرد امنیتی ایران در خاورمیانه می بایست از یک سو به منابع قدرت مادی و معنوی خود (فرصت ها) توجه داشت و از سوی دیگر به منابع قدرت دشمن (تهدیدات) نگریست. آنگاه است که با تشخیص نقاط تهدید-فرصت خط و راهبرد سیاسی امنیتی کشور خود به خود نمایان می گردد.

اگر چه "تهدیدات" جمهوری اسلامی به سان فرصت های آن گسترده ای وسیع دارد به نحوی که از مقسم "مرز" به داخلی و خارجی و از مقسم "ماهیت" به سیاسی، فرهنگی، بهداشتی، اقتصادی و نظامی تقسیم می شود و از این روی بیان راهبرد جامع نیاز به بازشناسی مبسوط تمام عناصر مذکور دارد، اما جای اشکال نیست اگر به صورت موردی به بررسی راهبردهای سیاسی نظامی آمریکا در خاورمیانه پرداخته و رویکرد متقابل ایران را متقابلا بررسی نماییم.

شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه که کاندولیزا رایس، وزیر خارجه بوش پسر، آن را درد زایمان خاورمیانه ی جدید نامید، آغازی بود بر پایان استراتژی جنگ مستقیم و زمینی محور آمریکایی-اسرائیلی که مسبوق بود به تجربیات جنگ ناکام افغانستان (حمله در 2001) و عراق (حمله در 2003) و لطمات سنگین به اقتصاد و حیثیت آمریکا در این دو جنگ؛ تجربیاتی که بازنگری کاخ سفید را در تغییر رویکرد و راهبرد خاورمیانه ای اش سبب شد. به طوری که اکنون از یک طرف جنگ نیابتی، جایگزین رویارویی مستقیم شده و از طرف دیگر حضور پیاده نظام از دستور کار خارج شده و نیروی هوایی جایگزین نیروی زمینی گشته است.

شاهد مثال هر دو مورد آنکه آمریکای پیشدار در تهاجمات نظامی، با وجود اعلام جنگ به دولت سوریه، در دقیقه ی 90 با واسطه قرار دادن روسیه و پیش کشیدن طرح خلع سلاح شیمیایی پا را از معرکه ی درگیری مستقیم پس کشید و مدیریت میدانی جنگ را به هم پیمانان منطقه ای خود _ترکیه و عربستان_ واگذار نمود و اکنون هم که در قالب ائتلاف ضد داعش به دخالت پرداخته، ضمن تأکیدی چندباره بر عدم دخیل نمودن نیروی زمینی، تنها جنگنده ها و پهپادهای خود را وارد نبرد کرده است. البته پیداست که آمریکا سعی دارد با یکی به نعل و یکی به میخ زدن در جنگ و هدف قرار دادن نیروهای داعش از یک سو و انهدام زیر ساخت های سوریه از سوی دیگر، همزمان به فرسایش داعش و سوریه پرداخته و ضمن تقویت ارتش آزاد، این جریان وابسته را وارث نهایی درگیری های سوریه سازد.

اما سوال اینجاست که چه چیزی موجب شد آمریکا از نقش تدارک چی سیاسی و رسانه ای، به ایجاد کننده ی ائتلاف نظامی علیه داعش _و در واقع داعش و اسد_ برسد؟

بی تردید پاسخ به فرمول "موج و صخره" _اگر موج صخره را در هم نکوبد لاجرم به عقب بازگشت می کند_ و نقش مقاومت منطقه با محوریت ایران باز می گردد. به نحوی که با فرسایشی شدن جنگ سوریه و افزایش احتمال بازگشت عناصر اروپایی داعش به کشورهای خود، آمریکا و اروپا خود را ناچار به مقابله با داعش دیدند و إن لا در صورت پیشروی و پیروزی داعش، چنین تهدیدی (عقب نشینی و بازگشت) برای غرب به وجود نمی آمد.

نکته ی دیگر در راهبرد خاورمیانه ای واشنگتن آنکه آمریکا بر خلاف رویه ی گذشته اش که با تغییر یا تثبیت رأس هرم قدرت در کشورهای هدف، منافع خود را دنبال می نمود، چند سالی است که با سرمایه گذاری بر روی قاعده ی هرم، به تنیدن بافت های اجتماعی مشغول است تا از این طریق کشور هدف را به صورت پایدار و بنیادین در جبهه ی مطلوب نگه دارد و این درسی است که شاید از سرنگونی بن علی (تونس)، علی عبد الله صالح (یمن) و حسنی مبارک (مصر) گرفته باشد. این در حالی است که ایران از ابتدا به همین شیوه به افزایش نفوذ خود و ارتقای گروه ها و نهضت های هماهنگ با خود می پرداخت و اینگونه بود که با اتکا به قرابت ایدئولوژیک _اعم از دینی یا سیاسی_ به سرمایه گذاری بر روی حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، حزب الله در لبنان، سپاه بدر، سپاه صدر، مجلس اعلا و حزب الدعوه در عراق، ائتلاف شمال در افغانستان، انصار الله در یمن و جمعیت الوفاق در بحرین پرداخت تا اینگونه با هزینه‌ی کمتر و حضوری کم رنگ تر، نتایج پایدار تری به دست آورد. کما اینکه ایران به جز پیروزی در تحمیل شکست به پروژه ی سرنگونی نظام سوریه و با پیروزی 89 درصدی اسد در مشارکتی 74 درصدی در انتخابات، از پیروزی های اخیر جبهه ی مقاومت در برابر آمریکا و عربستان رونمایی کرده که عبارتند از پیروزی گروه های ضد آمریکایی در عراق به نحوی که از 328 کرسی پارلمان حداقل 250 کرسی آن در اختیار گروه های مبارز است، به ریاست اجرایی (نخست وزیری) رسیدن _رساندن_ عبد الله عبد الله در افغانستان با پشتوانه ی آراء  نیمی از مردم، پیروزی مقاومت فلسطین در جنگ 50 روزه و در نهایت توفق مقاومت یمن بر دولت و تحقق خواسته های انصار الله در تغییر و تعیین نخست وزیر بر اساس توافق نامه ی مصوب با دولت.

جمع بندی آنکه طرح آمریکایی تجزیه و تصرف نظامی خاورمیانه، یکبار و اول بار با حمله ی آمریکا و ناتو به همسایه ی شرقی ایران در 2001 و متعاقب آن و پیرو ماجرای 11 سپتامبر تهاجم آمریکا و انگلیس به همسایه ی غربی ایران در 2003 کلید خورد که با زمین گیر شدن آمریکا در این کشورها و مدیریت سیاسی-امنیتی ایران، آمریکا با تلفات بسیار و زائل شدن حیثیت نظامی و سیاسی به دلیل مطرح شدن مسائلی چون شکنجه گاه ابو غریب و با صرف 3000 میلیارد دلار هزینه ی بی حاصل که بحران اقتصادی آمریکا را رقم زد، بدون داشتن حتی یک پایگاه نظامی و در حالی که بعثی ها ساقط شده و شیعیان طرفدار ایران قدرت را در دست گرفتند، ناگزیر به خروج از عراق شدند.

اما در خیز دوم در 2006، جنگ 33 روزه با عاملیت اسرائیل و مدیریت آمریکا کلید زده شد تا در صورت پیروزی اسرائیل و شکست و نابودی حزب الله، نوبت به دیگر موانع حمله به ایران (سوریه و مقاومت فلسطین) رسیده و در نهایت با انهدام ایران، رویای آمریکایی خاورمیانه بزرگ یا در ترجمان عبری اش، رویای نیل تا فرات، محقق گردد که چنین نشد. 

این بار نیز همان پروژه با یک تغییر راهبرد، توسط گروه بزرگی از تکفیری ها در شام در جریان است با چند تفاوت: 1- به جای دولت، یک جریان مذهبی اجتماعی عامل جنگ است 2- ماهیت این جنگ به خلاف گذشته یک جنگ داخلی جهان اسلام است 2- بر اساس ظاهر سازی صورت گرفته، آمریکا و اسرائیل ردی در آتش افروزی از خود بر جای نگذاشته اند و حتی اعلام می دارند آنان نیز از ناحیه ی داعش مورد تهدید اند 3- نقش آمریکا یک نقش پشتوانه ای بوده و حتی در مدیریت میدانی آن نیز با دولت های مرتجع منطقه می باشد 4- حضور فعلی و آتی آمریکا در این نبرد بدون استفاده از نیروی زمینی است و 5- این حضور هوایی نیز به صورت جمعی و اصطلاحا ائتلافی است و بر خلاف جنگ 2003 و 2006 فعلا از سوی آمریکا تک روی ای در آن دیده نشده است.

جلیلی: مذاکره برای داد و ستد است. باید دید در مقابل امتیازاتی که دادیم در تحریم و قطعنامه ها چه گرفتیم.

در حوزه تحریم، ستانده ما توقف برخی تحریمها با امکان بازگشت فوری آنهاست.

غرب میگوید مسیر رسیدن به بمب را مسدود کردیم، اما در مقابل مسیر بازگشت تحریم باز است. این یعنی عدم توازن.

ضمیمه 5 برجام می گوید قوانین تحریمی اروپا فقط تعلیق شده و برخی حتی تا 8 سال دیگر تعلیق هم نمیشود.

طبق برجام، تحریم دانشگاه شریف، بهشتی و مالکاشتر تا 8 سال دیگر باقی بوده و پس از آن تنها تعلیق خواهد شد.

طبق برجام، بانک سپه، ملی، صادرات، انصار و مهر تا 8 سال دیگر باقی بوده و پس از آن تنها تعلیق خواهد شد.

اروپا قانون تحریم سویفت را تا 8 سال دیگر تعلیق هم نخواهد کرد.

1- مخارج زیاد یک کاندیدا بارزترین نشانه برای عدم صلاحیت وی است. یادتان نرود کسی که امروز رأی مردم را بخرد، فردا نیز در مجلس رأی خود و به تبع آن منافع مملکت خویش را خواهد فروخت. جلب رأی با شام و ناهار و کمک های بلاعوض به مساجد و مدارس در ایام منتهی به انتخابات، علاوه بر اینکه نشانه ی دنائت طبع یک کاندیدا است، اماره ای قطعی است بر ولخرجی و وامداری به کانون های فاسد ثروت و قدرت.


2- قانون جذب را جدی بگیرید. در مرحله ی اول هویت و شخصیت اعضای ستاد و در مرحله ی بعد طیف و تیپ طرفداران هر کاندیدا را بررسی کنید که تا حدود زیادی معرف شخصیت آن کاندیدا خواهد بود.


3- فیلتر شورای نگهبان (معیار حداقلی) و حسن سابقه ی هر فرد (معیار حداکثری) شاخصی مناسب برای شناخت یک کاندیدا است. بنابراین تخریب و شایعات انتخاباتی ستادها را علیه هم باور نکنید. تخریب و تهمت ضمن اینکه نمایانگر اوج بی تقوایی فرد است، بیانگر دست خالی وی در بیان نقاط قوت خویش نیز می باشد. دید سیاه و سفید نسبت به کاندیداها نداشته باشیم، بی شک صلاحیت افراد نسبی است و هر فرد دارای نقاط قوت و ضعفی است. کسی که مورد تأیید نهادهای نظارتی و شورای نگهبان بوده حتما واجد حداقل هایی در صلاحیت است. با بازی در زمین شیطان و ورود به فاز تهمت و تخریب، آخرت خود را خرج دنیای دیگران نکنیم. انتخابات تمام می شود و ما می مانیم و اعمالمان.


4- رسوبات قبیله گرایی عصر جاهلیت و پیوندهای هم شهری و هم محله ای بودن را از ذهن خود بزدایید. اصلح را یافته و به او رأی دهید حتی اگر هم شهری و هم استانی شما نباشد. برای رأی خود حجت داشته باشید تا تالی فاسدهای اقدامات نماینده ی شما وزر و وبال دنیا و آخرت تان نشود.


5- مصادره ی فعالیت های دولت و شهرداری با هماهنگی یا بدون هماهنگی آنان اقدامی رایج از سوی نمایندگان است به نحوی که فعالیت های دولت و شهرداری را به دروغ مرهون نفوذ و لابی خود معرفی می کنند. البته مرسوم است که دولت ها گاهی برای کمک به نمایندگان همسو با خود، جواز چنین مصادره ای را صادر می نمایند و حتی در گامی فراتر، بودجه های عمرانی و فرهنگی شهرستان را از دست آن نماینده به نهادها و مراکز ذی حق می رسانند تا همین آستین سازی، اعتباری برای نماینده تلقی شود. 


6- از صحت مدارک تحصیلی مورد ادعا و دکترای فرد اطمینان حاصل کنید. "دکتر" در حال حاضر کارکردی چون "جناب" پیدا کرده و اطرافیان یک کاندیدا عامدا از این لفظ جعلی برای مراد خویش استفاده می کنند. از کاندیدای خود بخواهید رشته و دانشگاه دکتری خود و تصویر مدرک آن را منتشر کند.


7- سوابق فرد در برابر ادعاهای انتخاباتی وی متقن ترین شاخص بررسی افراد است. در حالی که حال و آینده را به راحتی و با دروغ می توان ساخت، گذشته را تغییر نمی توان داد. فروتنی، مهربانی و مردم داری ویژگی های بارزی است که در چند ماهه ی منتهی به انتخابات، ملکه ی رفتاری تمام کاندیداها خواهد شد. فریب این ژست های تصنعی را نخورید و رفتارهای ما قبل انتخاباتی افراد را ملاک شخصیت سنجی آنان قرار دهید. شناخت همسر و فرزندان نیز ملاک تکمیلی برای شناخت یک کانیدا است.


8- شعارهای کلی و خارج از اراده و اختیار کاندیداها، پدیده ای رایج در تمام انتخابات ها است. شعارهایی چون کاهش تورم و بی کاری، خروج از رکود، افزایش اعتبارات بخش های مختلف برای حوزه ی انتخابی و غیره از این دست است. کافی است از کاندیدای خود دو سؤال شاخص را در این خصوص بپرسید: "چگونه؟" و "با کدام پول و اعتبار؟". قول و قسم و وعده و وعیدهای مطلق در انتخابات، مطلقا بی ارزش است. وظیفه ی نماینگان طبق قانون تنها دو چیز است، قانونگذاری و نظارت. اگر وعده ای خارج از این محدوده داده شود که باید آن را پای دروغگویی و یا جهالت یک نامزد گذاشت. اگر هم داخل این محدوده باشد باز هم نیاز به اراده ی جمعی مجلس دارد تا محقق شود. بنابراین عبارات مطلقی چون "این کار را خواهم کرد" محکوم به غلط و دروغ بودن است. وعده ی استان و شهرستان شدن شهر خود را باور نکنید. تقسیمات کشوری هیچ ارتباطی به نمایندگان پیدا نمی کند. اگر هم در مواردی شهری به شهرستان و شهرستان هایی به استان تبدیل شده، تصمیم دولت بوده و نمایندگان کمترین سهم را هم در این اقدام نداشته اند اگرچه به دروغ ادعای آن را داشته باشند. وعده ی فعالیت های عمرانی و رفع مشکلات شهری چیزی جز لاف گزاف نیست. فعالیت های عمرانی اگر ملی باشد با دولت است، وگرنه مربوط به شورای شهر است و در هر دو صورت کمترین ارتباطی با نمایندگان ندارد. اگر کاندیدایی چنین ادعایی کند، انگ بطلان بر ادعای سواد و صداقت خویش زده. چهار سال فرصتی کافی برای عمل به وعده ها بوده، اگر نماینده ای می خواست و می توانست به وعده های خویش عمل کند، تاکنون می کرد. انسان عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.


9- "انتخاب" آخرین مرحله ی پروسه ی انتخابات است که معمولا برای مردم اولین اقدام است. عموما ابتدا انتخاب خود را می کنند و سپس وارد گود گفت و شنود می شوند. درحالی که اول می بایست نظرات همه ی طرف ها شنیده شود و در آخر انتخاب صورت گیرد. در این میان مناظره ی کاندیداها در خصوص کارنامه و برنامه های خویش بهترین ملاک قضاوت و انتخاب است. افرادی که از مناظره و رودررویی طفره می روند را بدون تردید از انتخاب های خود خط بزنید.

10- مواضع کاندیداها را از خود آنان بشنوید و یا با مراجعه به وب سایت های شخصی شان رصد کنید، شایعات و نقل قول ها در این مورد اگر دروغ نباشد حتما غیر دقیق است.

بعد از بررسی نقدهای صورت گرفته از سوی منتقدان و دفاعیات مطرح شده از سوی آقایان ظریف و صالحی و عراقچی، و البته به موازات دقت در متن منشور، برجام و قطعنامه، تا اینجای کار برآورد و جمع بندی اینجانب چنین است:


1. آنچه در وین به دست آمده با همه ی قوت و ضعف ها به مراتب از چارچوب مورد توافق در لوزان بهتر است، و این درحالی است که دولت همان پاسخی را اکنون به منتقدان وین می دهد که به منتقدان لوزان می داد و آن این که "این همه ی بضاعت ما بوده و بهتر از این نمی توانست باشد"!

 

2. روحانی و ظریف در طول 23 ماه مذاکره با اظهار عجز فراوان در برابر آمریکا و ناله های مکرر و همراه با غلو از اثر تحریم ها، نقشی بسیار مخرب در کسب امتیاز از حریف ایفا و جملات بسیار عجیبی بیان کردند که به ضرر دولت و ملت تمام شد. از "هر توافقی بهتر از عدم توافق است" گرفته تا "همه چیز از آب خوردن تا محیط زیست ما به رفع تحریم ها بستگی دارد" و تا "آمریکا با یک بمب کل سیستم دفاعی ما را می تواند نابود کند" که از دیگر موارد فاجعه بار تر بود. نمی دانم ظریف بر اساس کدام دانش نظامی و مکتب دیپلماسی حین مذاکرات چنین سخنی را بر زبان راند! بدترین بمبی که می شناسم اتم، و از آن مخرب تر بمب هیدروژنی است. آیا یک بمب هیدروژنی سیستم دفاعی کل کشور را نابود می کند؟ بر فرض محال که چنین باشد، آیا این اظهارات باید از زبان یک مسئول رسمی کشور آن هم متصدی دستگاه دیپلماسی، آن هم حین مذاکرات بیان شود!؟


3. نقد منتقدان و حتی فریاد مخالفان در کنار تذکرات رهبری بسیار موثر در کسب امتیاز نسبی از حریف در مقایسه با لوزان بوده. اگرچه روحانی با حملات مکرر به منتقدان نشان داد درک درستی از این واقعیت ندارد.


4. نسبت دادن دست آوردهای نسبی و احتمالی توافق وین به دولت یازدهم و مشخصا به "خوشحال دیپلماسی" بی انصافی و مضحک است و آنچه دولت یازدهم بر سر آن توافق کرده را دولت نهم و دهم فراهم آورده بود، و الا در زمان دولت اصلاحات هم همین افراد "همه" چیز را مطلقا تعطیل کردند و اجازه ی حتی کار تحقیقاتی با یک سانترفیوژ را هم نیافتند. و این درحالی بود که خاتمی رئیس جمهور، روحانی دبیر شورای امنیت ملی و مسئول پرونده، خرازی وزیر خارجه، موسویان سرپرست مذاکرات و عراقچی و ظریف و صالحی هم از اعضای تیم مذاکره کننده بودند!


5. فارغ از خیر و شری که این توافق پیش روی ما گذاشته، در حال حاضر حق غنی سازی ایران، برقراری فردو و آب سنگین اراک علاوه بر دشمنان توسط مهمترین رکن سازمان ملل به رسمیت شناخته شده و چنین رسمیتی هم قابل رجوع نیست. بماند آنچه اکنون در نطنز و فردو و اراک به رسمیت شناخته شده، با تغییراتی که ملزم به اعمال آنیم تفاوت اساسی و بعضا ماهوی دارد با آنچه تاکنون بوده است.


6. مطابق توضیحات دکتر صالحی ایرادی در مباحث فنی توافق ظاهرا وجود ندارد و ایران در توافق در بازه ی زمانی پذیرفته شده، هرچه از مواد و تجهیزات هسته ای اش را که قابل وانهادن بوده را خرج امتیاز گیری از حریف کرده است.


7. سخن ظریف در مجلس در خصوص وجود نداشتن لفظ "تعلیق" در متن توافق دروغ محض است و شخصا فرقی میان دو عبارت "موشک های بالستیک با قابلیت پرتاب سلاح های هسته ای" با "موشک‌های بالستیک طراحی شده با قابلیت حمل تسلیحات هسته‌ای" در نظر و عمل نمی یابم!


8. خطوط قرمز رهبری شامل نسپردن حکمیت به آژانس، لغو یکجا و یکپارچه ی تحریم ها و عدم ورود به مباحث تحریم تسلیحاتی و محدودیت موشکی، به طور مسلم و آشکار نقض شده و مواردی چون بازرسی از اماکن نظامی و مصاحبه و بازجویی از دانشمندان نیز غیر مستقیم در متن گنجانده شده است. در رابطه با بازرسی ها باید گفت درست است که این مورد در متن برجام استثناء شده اما از آنجایی که رفع کامل تحریم ها و حذف کامل قطعنامه ها به گزارش آژانس موکول شده، اگر آژانس طبق پروتکل الحاقی که در برجام پذیرفته شده، بگوید تا اماکن نظامی را بازرسی نکنیم نمی توانیم پرونده را مختومه کنیم، تکلیف چیست؟


9. در قطعنامه اگرچه در ظاهر ممنوعیت مطلق تسلیحاتی به محدودیت مدت دار تبدیل شده است اما تفاوت و ایراد اساسی آنجاست که ما اینبار خود رضایت داده ایم به ادامه تحریم تسلیحاتی و موشکی علیه خود و نیز به الزام کشورها در بازرسی از کشتی های کشور در دریای سرزمینی شان در صورت شک در محموله ی کشتی ها. و این درحالی است که اکنون ایران در اطراف با داعش درگیر است و به سوریه و عراق، یمن، حزب الله، حماس و جهاد اسلامی سلاح می رساند. یعنی یا باید پایبند توافق باشیم و امنیت ملی را فدای آن کنیم و یا در صورت تصویب در شورای امنیت، محکوم قطعنامه ای باشیم که به آن رضایت داده ایم! بالاخره قصد اجرا داریم یا خیر؟ اگر به گفته ی عراقچی چنین قصدی نداریم چرا به آن رضایت داده ایم؟!

 

10. درست است که در پاراگراف مربوط به تحریم بالستیک (موشک های دور برد) آمده "از ایران خواسته می شود" _دقت کنید که نگفته به ایران "توصیه" می شود- و آن واژه می تواند دلالت بر اختیار کند، اما به نظر می رسد این بند و نیز تمام مفاد قطعنامه ی 2231 شورای امنیت مطلقا الزام آور باشد و وجود عبارت "از ایران خواسته می شود" اگرچه می توانست به عنوان اماره ای بر غیر الزام آور بودن قطعنامه تلقی گردد اما به چند دلیل ادعای غیر الزام آور بودن کاملا منتفی است زیرا

اولا اگرچه قطعنامه با موضوع توافق مرتبط است، اما نه تنها از آن مستقل، که در برابر برجام سندی بالا دستی است و اگرچه با برجام آمده، اما با آن نخواهد رفت و ساز و کار مستقل خود را طی می کند. همچون مهریه که به اختیار مرد و با عقد زوجیت می آید اما با طلاق و به اختیار مرد از بین نرفته و اجرا می شود.

ثانیا در بند 14 مقدمه ی قطعنامه گفته شده مطابق ماده ی 25 منشور، کلیه ی کشورها "موظف" به اجرای مفاد قطعنامه هستند و این با اظهارات پیش از توافق ظریف و عراقچی که مؤکداً می گفتند "فلسفه ی رفتن موضوع به شورای امنیت و صدور قطعنامه، قدرت الزام آوری و خارج از اراده ی دولت ها است که به مفاد توافق می بخشد" در تضاد است. 

ثالثا اختلاف در الزام آور بودن یا نبودن قطعنامه و در پی آن موضوع عمل کردن یا نکردن ایران به تعهداتش، همچون اختلافات مربوط به کلیه ی مسائل برجام دعوایی است که قاضی آن شورای امنیت است و وتوی احتمالی چین و روسیه هم در اینجا اساسا موضوعیت و کارایی ندارد. بنابراین هر ایراد و بهانه ای علیه ایران و با هر درجه ی قوت و ضعفی انگشت اعضای دائم شورای امنیت را روی ماشه ی شلیک مجدد قطعنامه های سابق شورای امنیت _این بار با مشروعیتی دو چندان به دلیل اعلام پذیرش پیشینی ایران- قرار می دهد و این نکته موقعی جالب تر است که بدانیم در صورت چکاندن ماشه، نه تنها قطعنامه های قبلی فعال می شود، بلکه می تواند موضوع، تهدید صلح و امنیت جهانی تلقی شده و گزینه های تحریمی جدید و یا حمله ی نظامی بررسی و رأی گیری شود. همچنین ریسک طرح دعوا از جانب ایران علیه دیگر کشورهای اتحادیه اروپا و 6 کشور نیز به حداکثر می رسد، چرا که طرف دعوای ایران اگرچه ممکن است وارد نبودن اتهام خود را بپذیرد اما یقینا متهم به عدم انجام تعهدات، هیچ گاه اجازه ی متهم شدن خویش را نخواهد داد و در این شرایط ایران خود را مطلقا اسیر و گروگان دارندگان وتو قرار داده است. از این روی است که باید گفت حتی با فرض خیالی گرفتن بیشترین امتیازات ممکن و پذیرش کمترین تعهدات، این مفاد بر بستری تعریف و طراحی شده که بر هیچ چیز جز امید به انصاف و حسن نیت دشمن مبتنی نیست!


11. درست است که در قطعنامه آمده "با محکومیت ایران بابت نقض برجام, ایران هم می تواند به حالت سابق بازگردد" اما آیا سرعت بازسازی اراک و 10 تن تولید اورانیوم با سرعت وضع مجدد تحریم ها یکی است؟ البته دولت می گوید سانترفیوژها را می توانیم به سرعت نصب کنیم که درست به نظر می رسد. ایضا ادعا دارد که تحریم ها اولا چون یک دهه طول کشیده تا به اینجا رسیده، وضع مجدد آن هم بسیار زمان بر است که این سخن منطقی و قابل قبول نیست چرا که وضع مرحله به مرحله تحریم به دلیل حرکت مرحله به مرحله ی ما بوده و اکنون به دلیل بازگشت دفعتی به حالت سابق، تحریم ها نیز دفعتی وضع می گردد. همچنین می گویند در آن صورت دیگر کسی به تحریم ها اعتنا نخواهد کرد که این هم معلوم نیست بر چه اساسی بیان می شود؟ تحریم اگر از ناحیه ی شورای امنیت باشند، کشورها لازم به اجرا هستند، اگر هم از ناحیه ی اروپا و آمریکا باشد منافعشان چنین ایجاب می کند و هر دو مورد تاکنون نسبت به ایران اعمال و از جانب کشور ها همراهی شده.


12. از آنجایی که در صورت بروز "هر" اختلافی، شورای امنیت نهایتا نظر می دهد و "ادامه ی لغو تحریم ها" را به رای می گذارد و عملا وتوی احتمالی چین و روسیه را هم بی اثر می کند، محکومیت ایران بسیار محتمل است. در این صورت اگرچه ما هم می توانیم به وضع سابق برگردیم _فارغ از خسارات جبران ناپذیر- اما چرا اساسا توافق کرده ایم؟! توافق کرده ایم به هم بخورد یا توافق کرده ایم پایدار باشد؟ پایدار که نیست به شدت هم شکننده است و ایران را تا 10 سال زیر دین و باج دهنده ی 5 کشور دارای وتو با منافع و انتظارات متنوع و پایان ناپذیر قرار می دهد؛ پس چرا برای توافقی که به بند بند است این همه نقد عقب نشینی می کنیم؟


13. ادعای قضاوت جهانیان از حقانیت ایرانیان در صورت کارشکنی غربی ها نیز بی مورد است، چراکه اولا نتیجه هر قدر هم که ظالمانه باشد، خود به صورت داوطلبانه به آن رضایت داده ایم و دیگر آنکه با ائتلاف سیاسی رسانه ای غرب چه خواهیم کرد؟ در میان هیاهوی "نقض عهد ایران" فریاد ما را چه کسانی خواهند شنید؟ و چه کسی حق را به ما خواهد داد؟


14. از آنجایی که اکنون با صدور قطعنامه، توافق از منظر بین المللی بر ایران بار شده، تصویب در مجلس تنها نقشی داخلی در جواز به دولت در اجرای برجام ایفا خواهد کرد ولی عدم تصویب زائل کننده وصف الزام آوری نیست و ایران را ذیل ماده 42 (حمله ی نظامی) منشور می تواند ببرد. بنابراین با قطعنامه ی شورای امنیت عملا مفاد برجام بر ایران تحمیل شده بی آنکه تصویب شدن یا نشدن آن در مجلس اثری در این خصوص داشته باشد. ظاهرا تنها اثر تأیید مجلس، رفع تحریم هایی است که به روز تصویب موکول شده است.


15. با توجه به این موارد، روشن است که دولت با هدف رهایی از مضیقه ی اقتصادی _که ظاهرا چاره ی آن را فقط و فقط در سیاست خارجی و نه اقتصاد داخلی می بیند- تحدیدات و تهدیدات نظامی امنیتی را به شدت پررنگ کرده است. در مجموع شاید بتوان این همه پیچیدگی را چنین تشبیه و خلاصه کرد که ایران با تحویل فشنگ خود در ازای پولی که از حساب خویش دریافت کرده (قرار است دریافت کند)، چماق روی سر را به گرز بالای سر مبدل ساخته. موافقان توافق، به پول پس گرفته و چماقی که از روی سر کشور برداشته شد استناد می کنند و مخالفان به فشنگ داده شده و گرزی که بالای سر قرار گرفته استناد می نمایند.

به بیان دیگر وضعیت توافق همانند آتش بس است. کسانی که به حریف _اگر نگوییم دشمن!- خوشبین اند امیدوارند این آتش بس، پایدار مانده و به صلح منجر شود. اما بدبینان، نگران نقض آتش بس هستند و اینکه طبق اذعان کاخ سفید، آمریکا در وضعیتی برتر وارد کارزار با ایران شود. این درحالی است که بدبینی بدبینان تماما مستند و مسبوق به سابقه ی حریف است اما مستندی برای خوشبینی خوشبینان مطلقا وجود ندارد.


16. تا کنون مطالب و مقالات بسیاری در خصوص توافق وین نگاشته شده که به نظر می رسد جامع ترین آن مقاله ی مشترک دکتر فؤاد ایزدی و دکتر ابوذر گوهری مقدم باشد با عنوان "70 نکته از توافق برجام" (yon.ir/6eZx) که مطالعه ی آن را به همه ی هموطنان توصیه می کنم.


* منتشره در 8 مرداد 94: iusnews.ir/fa/news-details/174409

دوقطبی در جامعه تنها ناظر به «ایجاد دو طیف موافق و مخالف در هر موضوعی» نیست، بلکه آن چیزی را دوقطبی گویند که جامعه را نسبت به موضوعی «اساسی» در برابر هم به «صف آرایی» وا دارد. 

در دوقطبی هر دو طرف به تبع حساسیت به موضوع مورد اختلاف، نسبت به یک دیگر نیز بغض شدید دارند و حضور در دو طیف را بعضا بر اساس نفرت از طرف دیگر بر می گزینند، نه الزما موافقت با منظومه‌ی فکری طیف خود. از این روست که هر طرف سعی دارد با «تولید و مدیریت نفرت» علیه جناج مقابل بر وزن خویش بیافزاید.

طبیعی است دوقطب صف آرایی کرده در برابر هم، با شیپور جنگ در موعد مقتضی به جان هم افتاده و تبعاتی از آشوب (همچون اوکراین 2004 با موضوع انتخابات) تا تجزیه و جنگ داخلی (همچون اوکراین 2014 با موضوع پیوستن به اتحادیه اروپا) را رقم خواهند زد.

از این رو در پیوستگی و ارتباط دوقطبی سازی در جامعه با فتنه تردیدی نیست و نمونه های نرم و سخت آن را از سال 2000 به بعد شاهد بوده ایم، چنانچه انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی صربستان در سال 2000، انتخابات پارلمانی گرجستان در سال 2003، انتخابات ریاست جمهوری اوکراین در سال 2004، انتخابات دو مرحله‌ای پارلمان قرقیزستان در سال 2005، انتخابات ریاست جمهوری بلاروس در سال 2006، انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 2009 (1388) تماماً محمل‌های براندازی نرم (انقلاب مخملین) در کشور‌های هدف بوده است و درگیری های سوریه (2011) و اوکراین (2014) نیز به دلیل اقدامات همزمان طیف هایی از مردم و گروه های مسلح، تلفیقی از شیوه های نرم و اقدامات سخت و خشن را در خود داشت.

اما دوقطبی احمدی نژاد-روحانی چه بود و چرا رهبر انقلاب مصلحت کشور را در عدم حضور احمدی نژاد دانستند؟

برای دریافت این پاسخ کافیست شرایط فعلی کشور و منطقه را تببین و آن را با سال 88 مقایسه کنیم.

در فتنه‌ی 88 آشوب گران را طبقه‌ی متوسط به بالای شهری با دغدغه های سیاسی و فرهنگی شکل می داد اما در فتنه‌ی محتمل 96 به دلیل مضیقه‌ی شدید ناشی از تورم، رکود و بیکاری، علاوه بر طیف همیشه در صحنه‌ی مذکور، طبقه‌ی کارگر و لشکر بیکاران نیز بدان افزوده خواهد شد. در اینجا مهم نیست عاملان مفاسد کلان اقتصادی، مسببان معضلات معیشتی و همدستان در تحریم های اقتصادی کیست، مهم این است که دولت مزور کنونی به خوبی می داند چگونه در موقع مقتضی به مدیریت نارضایتی ها پرداخته و در نقش اپوزوسیون ظاهر شده و نظام و رهبری را مقصر جلوه دهد. از این رو باید گفت تفاوت مهم فتنه‌ی 88 با 96 در این است که در 88 دولت و ارکان آن در کنار رهبری و نظام، در برابر حملات بودند اما در 96 دولت خود مسبب و صحنه گردان فتنه‌ی محتمل خواهد بود و دیگر آنکه فتنه‌ی 88 عموما محدود به تهران (نیمه‌ی شمالی) بود اما فتنه‌ی محتمل 96 تمام کشور را در بر خواهد گرفت.

آنچه تا اینجا ذکر شد البته معطوف به شرایط داخلی کشور بود، موضوع دیگر وضعیت خاص و بی سابقه‌ی منطقه است: حمایت رئیس سیا از روحانی، همایش بزرگ منافقین در پاریس و ظاهر شدن این گروه در نقش حلقه‌ی وصل دیگر گروه های محارب جمهوری اسلامی، بالا رفتن سطح تنش ها با عربستان و تجهیز و اعزام تیم های تروریستی سعودی به کشور، انتصاب سفیران انگلیس، فرانسه و آلمان در تهران و انتخاب آنان از کارکنان ارشد سازمان های جاسوسی خود و حضور و دستگیری کادر سفارت فرانسه و انگلیس در کردستان، در کنار حلقه‌ی آتشی که لشکر سلفی های مسلح در اطراف ایران را شکل داده، همه حکم بشکه‌ی باروتی را دارد که تنها منتظر یک جرقه برای انفجار است.

در این شرایط تبعیت دکتر احمدی نژاد از نهی و نصیحت مقام معظم رهبری، ضمن اینکه به جهت حفظ موجودیت نظام و خنثی سازی پروژه‌ی دوقطبی سازی جامعه و به تبع آن فتنه و آشوبی خطرناک تر از 88 است، دو کارکرد مهم دیگر نیز دارد:

از یک سو با منتفی شدن حضور جدی ترین رقیب روحانی در انتخابات، از رئیس جمهوری که ثابت کرده برای کسب و حفظ قدرت حاضر به هر نوع وطن فروشی است، در «معامله با آمریکا به هر قیمتی» سلب انگیزه می شود.

و از سوی دیگر مردمی که به هر دلیل از سر بغض به یک قطب (احمدی نژاد) قصد رأی دادن به قطب دیگر (روحانی) را داشتند، از این دوقطبی سیاسی فارغ شده و به این ترتیب به دور از هیاهو و جنجال دولت، می توانند به غیر روحانی نیز بیاندیشند که این تفکر و اندیشه در کارنامه‌ی تهی دولت، خود بزرگترین عامل در کاهش اقبال به حجت الاسلام روحانی است.


1- «23» مرتبه تکرار واژه‌ی «تعلیق» در متن برجام،

2- ظریف در صحن علنی مجلس: «در هیچ جای برجام لفظ تعلیق نیامده»!


3- ظریف در کمیسیون ویژه‌ی برجام: «کل تحریم‌های اقتصادی، مالی و پولی اتحادیه اروپا از روز اجرا لغو و کل تحریم‌های ایالات‌متحده اعمال شده بر روی شخصیت‌های غیر آمریکایی از روز اجرا لغو می‌شود»، روحانی: «ما هیچ توافقی را امضا نخواهیم کرد مگر آنکه در نخستین روز تمام تحریم های اقتصادی بالمره و در همان روز لغو شود»،

4- ظریف: «به مردم وعده رفع تحریم آمریکا را ندادیم»!


5- روحانی: «برجام خورشید تابان است»،

6- ظریف در مصاحبه با فرید زکریا: «ما وعده‌ی خورشید و ماه ندادیم»!


«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» اى کسانى که ایمان آورده‏ اید اگر فاسقى برایتان خبرى آورد نیک وارسى کنید مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کرده‏ اید پشیمان شوید (سوره حجرات، آیه 6).