قدرت ملی و امنیت ملی دو روی یک سکه و دارای نسبت مستقیمی هستند، به طوری که قدرت ملی میسر نمی گردد مگر با وجود امنیت ملی و امنیت ملی پایدار نمی ماند مگر به پشتوانه ی قدرت ملی.
از این روی برای تشخیص مناسبات و راهبرد امنیتی ایران در خاورمیانه می بایست از یک سو به منابع قدرت مادی و معنوی خود (فرصت ها) توجه داشت و از سوی دیگر به منابع قدرت دشمن (تهدیدات) نگریست. آنگاه است که با تشخیص نقاط تهدید-فرصت خط و راهبرد سیاسی امنیتی کشور خود به خود نمایان می گردد.
اگر چه "تهدیدات" جمهوری اسلامی به سان فرصت های آن گسترده ای وسیع دارد به نحوی که از مقسم "مرز" به داخلی و خارجی و از مقسم "ماهیت" به سیاسی، فرهنگی، بهداشتی، اقتصادی و نظامی تقسیم می شود و از این روی بیان راهبرد جامع نیاز به بازشناسی مبسوط تمام عناصر مذکور دارد، اما جای اشکال نیست اگر به صورت موردی به بررسی راهبردهای سیاسی نظامی آمریکا در خاورمیانه پرداخته و رویکرد متقابل ایران را متقابلا بررسی نماییم.
شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه که کاندولیزا رایس، وزیر خارجه بوش پسر، آن را درد زایمان خاورمیانه ی جدید نامید، آغازی بود بر پایان استراتژی جنگ مستقیم و زمینی محور آمریکایی-اسرائیلی که مسبوق بود به تجربیات جنگ ناکام افغانستان (حمله در 2001) و عراق (حمله در 2003) و لطمات سنگین به اقتصاد و حیثیت آمریکا در این دو جنگ؛ تجربیاتی که بازنگری کاخ سفید را در تغییر رویکرد و راهبرد خاورمیانه ای اش سبب شد. به طوری که اکنون از یک طرف جنگ نیابتی، جایگزین رویارویی مستقیم شده و از طرف دیگر حضور پیاده نظام از دستور کار خارج شده و نیروی هوایی جایگزین نیروی زمینی گشته است.
شاهد مثال هر دو مورد آنکه آمریکای پیشدار در تهاجمات نظامی، با وجود اعلام جنگ به دولت سوریه، در دقیقه ی 90 با واسطه قرار دادن روسیه و پیش کشیدن طرح خلع سلاح شیمیایی پا را از معرکه ی درگیری مستقیم پس کشید و مدیریت میدانی جنگ را به هم پیمانان منطقه ای خود _ترکیه و عربستان_ واگذار نمود و اکنون هم که در قالب ائتلاف ضد داعش به دخالت پرداخته، ضمن تأکیدی چندباره بر عدم دخیل نمودن نیروی زمینی، تنها جنگنده ها و پهپادهای خود را وارد نبرد کرده است. البته پیداست که آمریکا سعی دارد با یکی به نعل و یکی به میخ زدن در جنگ و هدف قرار دادن نیروهای داعش از یک سو و انهدام زیر ساخت های سوریه از سوی دیگر، همزمان به فرسایش داعش و سوریه پرداخته و ضمن تقویت ارتش آزاد، این جریان وابسته را وارث نهایی درگیری های سوریه سازد.
اما سوال اینجاست که چه چیزی موجب شد آمریکا از نقش تدارک چی سیاسی و رسانه ای، به ایجاد کننده ی ائتلاف نظامی علیه داعش _و در واقع داعش و اسد_ برسد؟
بی تردید پاسخ به فرمول "موج و صخره" _اگر موج صخره را در هم نکوبد لاجرم به عقب بازگشت می کند_ و نقش مقاومت منطقه با محوریت ایران باز می گردد. به نحوی که با فرسایشی شدن جنگ سوریه و افزایش احتمال بازگشت عناصر اروپایی داعش به کشورهای خود، آمریکا و اروپا خود را ناچار به مقابله با داعش دیدند و إن لا در صورت پیشروی و پیروزی داعش، چنین تهدیدی (عقب نشینی و بازگشت) برای غرب به وجود نمی آمد.
نکته ی دیگر در راهبرد خاورمیانه ای واشنگتن آنکه آمریکا بر خلاف رویه ی گذشته اش که با تغییر یا تثبیت رأس هرم قدرت در کشورهای هدف، منافع خود را دنبال می نمود، چند سالی است که با سرمایه گذاری بر روی قاعده ی هرم، به تنیدن بافت های اجتماعی مشغول است تا از این طریق کشور هدف را به صورت پایدار و بنیادین در جبهه ی مطلوب نگه دارد و این درسی است که شاید از سرنگونی بن علی (تونس)، علی عبد الله صالح (یمن) و حسنی مبارک (مصر) گرفته باشد. این در حالی است که ایران از ابتدا به همین شیوه به افزایش نفوذ خود و ارتقای گروه ها و نهضت های هماهنگ با خود می پرداخت و اینگونه بود که با اتکا به قرابت ایدئولوژیک _اعم از دینی یا سیاسی_ به سرمایه گذاری بر روی حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، حزب الله در لبنان، سپاه بدر، سپاه صدر، مجلس اعلا و حزب الدعوه در عراق، ائتلاف شمال در افغانستان، انصار الله در یمن و جمعیت الوفاق در بحرین پرداخت تا اینگونه با هزینهی کمتر و حضوری کم رنگ تر، نتایج پایدار تری به دست آورد. کما اینکه ایران به جز پیروزی در تحمیل شکست به پروژه ی سرنگونی نظام سوریه و با پیروزی 89 درصدی اسد در مشارکتی 74 درصدی در انتخابات، از پیروزی های اخیر جبهه ی مقاومت در برابر آمریکا و عربستان رونمایی کرده که عبارتند از پیروزی گروه های ضد آمریکایی در عراق به نحوی که از 328 کرسی پارلمان حداقل 250 کرسی آن در اختیار گروه های مبارز است، به ریاست اجرایی (نخست وزیری) رسیدن _رساندن_ عبد الله عبد الله در افغانستان با پشتوانه ی آراء نیمی از مردم، پیروزی مقاومت فلسطین در جنگ 50 روزه و در نهایت توفق مقاومت یمن بر دولت و تحقق خواسته های انصار الله در تغییر و تعیین نخست وزیر بر اساس توافق نامه ی مصوب با دولت.
جمع بندی آنکه طرح آمریکایی تجزیه و تصرف نظامی خاورمیانه، یکبار و اول بار با حمله ی آمریکا و ناتو به همسایه ی شرقی ایران در 2001 و متعاقب آن و پیرو ماجرای 11 سپتامبر تهاجم آمریکا و انگلیس به همسایه ی غربی ایران در 2003 کلید خورد که با زمین گیر شدن آمریکا در این کشورها و مدیریت سیاسی-امنیتی ایران، آمریکا با تلفات بسیار و زائل شدن حیثیت نظامی و سیاسی به دلیل مطرح شدن مسائلی چون شکنجه گاه ابو غریب و با صرف 3000 میلیارد دلار هزینه ی بی حاصل که بحران اقتصادی آمریکا را رقم زد، بدون داشتن حتی یک پایگاه نظامی و در حالی که بعثی ها ساقط شده و شیعیان طرفدار ایران قدرت را در دست گرفتند، ناگزیر به خروج از عراق شدند.
اما در خیز دوم در 2006، جنگ 33 روزه با عاملیت اسرائیل و مدیریت آمریکا کلید زده شد تا در صورت پیروزی اسرائیل و شکست و نابودی حزب الله، نوبت به دیگر موانع حمله به ایران (سوریه و مقاومت فلسطین) رسیده و در نهایت با انهدام ایران، رویای آمریکایی خاورمیانه بزرگ یا در ترجمان عبری اش، رویای نیل تا فرات، محقق گردد که چنین نشد.
این بار نیز همان پروژه با یک تغییر راهبرد، توسط گروه بزرگی از تکفیری ها در شام در جریان است با چند تفاوت: 1- به جای دولت، یک جریان مذهبی اجتماعی عامل جنگ است 2- ماهیت این جنگ به خلاف گذشته یک جنگ داخلی جهان اسلام است 2- بر اساس ظاهر سازی صورت گرفته، آمریکا و اسرائیل ردی در آتش افروزی از خود بر جای نگذاشته اند و حتی اعلام می دارند آنان نیز از ناحیه ی داعش مورد تهدید اند 3- نقش آمریکا یک نقش پشتوانه ای بوده و حتی در مدیریت میدانی آن نیز با دولت های مرتجع منطقه می باشد 4- حضور فعلی و آتی آمریکا در این نبرد بدون استفاده از نیروی زمینی است و 5- این حضور هوایی نیز به صورت جمعی و اصطلاحا ائتلافی است و بر خلاف جنگ 2003 و 2006 فعلا از سوی آمریکا تک روی ای در آن دیده نشده است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.