سلام آقای قدیری
بنده مدرسه [...] شاگرد شما بودم سال دهم. لازم دونستم حالا که بحث مدارس و معلمها شده، خاطرات تلخی که بیاد آوردم رو بیان کنم.
بنده سال یازدهم از مدرسه [...] رفتم و دو سال مدرسه دیگهای تحصیل کردم که دولتی بود ولی توی اون منطقه معروف بود. سال یازدهم به طبع چون نسبتا مذهبی بودم و توی مسائل مختلف سیاسی اجتماعی هم فعال و پیگیر بودم، با بچهها چه زنگ تفریح چه هر فرصتی که پیش میومد وارد مباحث مختلف میشدیم و سعی میکردم منطقی باهاشون صحبت کنم و درباره مسائل مختلف روشنگری کنم. تا حد خیلی زیادی هم موفق بودم و خیلی وقتا بچهها خودشون میومدن از من سوالای مختلفی میپرسیدن و اکثرا قبولم داشتن.
اما امان از سال آخر!
سال آخر که سال منتهی به کنکور بود چنان معلمامون روی مغز بچهها کار کردن که من کاملا مطمئن بودم که این حجم از ایجاد شبهههای مختلف سیاسی و دینی اونم توی یک سال و از طرف تمام معلما اتفاقی نیست. به عنوان مثال عرض میکنم، معلم دینیمون! اولین جلسه سال آخر که اولین دیدارمون با ایشون بود، به محض اینکه وارد کلاس شد گفت: «ببینید من از این معلم دینیای پخمه نیستم بیام براتون احکام بگم یا مثل این آخوندا [...]، من فقط معلم تست دینیام»! و خلاصه بگم ایشون تا آخر سال جوری تمام وجههای دین، کشور و انقلاب رو مسخره و زیرورو کرد که هرچی سال قبل رشته کرده بودم پنبه شد! و این فقط یک مثال بود!
دقیقا به خاطر دارم که اون سال، مصادف بود با ماجرای دراویش گنابادی و معلم گسستهمون -که از قضا از نظر ظاهری شباهت زیادی به دراویش داشت- کاملا علنی از دراویش حمایت میکرد.
یا یک جلسه معلم عربیمون غایب بود، به جاش یه شخص دیگهای اومد و تمام شبهاتی که فرقه وهابیت مطرح میکنن رو به جای درس عربی به خوردمون داد!
مثالهای مختلف زیاده از اون سال عجیب! ولی در کل فضای عجیبی در مدارس حاکمه.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.