احمد قدیری

احمد قدیری

پرودگارم! توفیق ده جز برای تو ننویسم و جز تو ملاک و معیاری بر ارزش گذاری نگاشته هایم نداشته باشم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

جین شارپ (Gene Sharp) ۱۹۲۸-۲۰۱۸ مؤسس و مدیر بنیاد مطالعاتی «آلبرت انیشتین» و نظریه پرداز آمریکایی حوزه براندازی نرم در سه سطح استراتژی، تاکتیک و تکنیک است. از شارپ تألیفات بسیاری درخصوص مبارزات خشونت پرهیز به چاپ رسیده که یکی از معروف‌ترین آن «از دیکتاتوری تا دموکراسی» است.
وی در این کتابچه، دستورالعمل‌های عملیات براندازی را احصاء و در قالب ۱۹۸ تکنیک ارائه نموده که مواردی از آن به شرح زیر است:
سخنرانی‌های عمومی، استفاده از شعارها، کاریکاتورها و نمادها، اعطای جایزه‌های غیرواقعی و ظاهری، استفاده از پرچم‌ها و رنگ‌های نمادین، اجرای نماز و دعا، ایجاد صداهای نمادین، تمسخر و اهانت به شخصیت‌ها، راهپیمایی و تظاهرات مذهبی، انجام مراسم سوگواری سیاسی، تشییع جنازه‌های غیرواقعی و ظاهری، تلاش برای زندانی شدن و...

منبع: کتاب «تکنیک‌های عملیات روانی در حوزه رسانه و خبر» نگاشته اینجانب، صفحات ۱۲ و ۱۳

نشریه آمریکایی نشنال اینترست مقاله‌ای با عنوان «بایدن چگونه می‌تواند کنار مردم ایران بایستد» به قلم دو تن از اعضای بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD) منتشر کرده که در آن ضمن تشریح سابقه و ماهیت آشوب‌های تحمیل شده بر ایران از ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) تاکنون، اثر مستقیم ناآرامی‌های کنونی کشور را بر وضعیت خاورمیانه ذکر می‌کند:

«موفقیت جنبش اعتراضی ایران یا حتی فرسایش قدرت جمهوری اسلامی می‌تواند پیامدهای عمیقی برای ثبات در خاورمیانه داشته باشد و در صورت حمایت صحیح و دقیق، به نفع استراتژیک آمریکا باشد. گذشته از این، جمهوری اسلامی هرگز از پنهان کردن دشمنی خود با آمریکا -که آن را «شیطان بزرگ» می‌نامد- و تمایل خود برای ناکام گذاشتن سیاست ایالات متحده ابایی نداشته است. این امر به ویژه در زمینه مبارزه با تروریسم، با توجه به حمایت مادی ایران از نیروهای نیابتی تروریست -که توسط تهران به عنوان «محور مقاومت» نامیده می‌شود -در مکان‌هایی مانند عراق، سوریه، لبنان، یمن و غزه و همچنین از طریق الگوی مرتبط فزاینده رقابت میان قدرت‌های بزرگ صادق است؛ جایی که تهران مشغول تقویت روابط اقتصادی و نظامی با چین و روسیه است».

با گذر از مقدمه، مقاله در ۹ بند، پیشنهاداتی را به دولت بایدن برای به زانو در آوردن جمهوری اسلامی ایران ارائه نموده که خلاصه آن چنین است:

۱. خروج از مذاکرات هسته‌ای
۲. حذف کرسی ایران از سازمان‌های بین‌المللی
۳. تحریم افراد و نهادها و استارت‌آپ‌های مرتبط با دولت ایران
۴. ممنوعیت صدور روادید عمومی برای همه افراد تحریمی در تمامی اجلاس‌های بین‌المللی توسط آمریکا و متحدانش 
۵. به خدمت گرفتن قدرت رسانه‌ای ایالات متحده و متحدانش و همزمان، انتشار مجموعه نامه‌ها، قطعنامه‌ها، توییت‌ها و بیانیه‌ها از جانب کنگره آمریکا
۶. فعال‌سازی اینترنت ماهواره‌ای
۷. تمرکز بیشتر بر منافذ صادراتی نفت و پتروشیمی ایران و ردیابی محموله‌ها و مصادره آن
۸. حمله سایبری به سیستم‌های فرماندهی و کنترل تهران از خارج
۹. انتشار اسامی و مشخصات نیروهای امنیتی

مهمتر از همه اما بند ۱۰ (پایانی) این مقاله است که همچون مقدمه، پرده از تلاش برای بازیابی طرح خاورمیانه بزرگ برمی‌دارد:

«علیرغم ناآرامی‌های داخلی، تهران چشم خود را از جنگ‌های نیابتی خاورمیانه برنداشته است... با گذشت زمان، این می‌تواند به ایجاد یا گسترش شکاف‌ها در میان نهادهای امنیتی کمک کند، زیرا ممکن است مجبور شوند در مورد اولویت‌ها بحث کنند و باید تخصیص مجدد بودجه، زمان، توجه سیاسی و سایر منابع را در نظر بگیرند. در نهایت، تحمیل هزینه داخلی و خارجی مستمر به جمهوری اسلامی می‌تواند تصویر شکست ناپذیری را که با دقت در بین دشمنان و متحدان ایجاد کرده است، در هم بشکند».

nationalinterest.org/blog/middle-east-watch/how-biden-can-stand-iranian-people-205189

پیام مخاطب

سلام آقای قدیری
پیام اون خانم دانش‌آموز رو که خوندم یاد زمان دانشجویی خودم افتادم. حدود ده سال پیش، دانشکده سازمان محیط زیست، رئیس دانشگاه و هیئت علمی و یکسری از دانشجوها اینقدر به حضور بچه‌های درسخون و معتقد مذهبی حساسیت داشتن که از هر روشی برای سرکوب و ناامید کردن بچه‌ها استفاده می‌کردن.
معتقد هستن که این بچه‌ها هیچ جای سازمان و کشور در حوزه محیط زیست و... نباید باشن تا نقشه‌های شوم‌شون رو عملی کنن؛ از شبنامه حاوی کفر گویی به پیامبر و ائمه اطهار و فحاشی به دختران مذهبی و تهدید به قتل، تا چادر از سر دخترا کشیدن و نمره پایین دادن و تخریب کردن و تهمت زدن توسط اساتید و نوچه‌های دانشجوشون.
جالب اینجاست همه جا هم نفود داشتن به هر سازمان و ارگانی هم می‌گفتیم ماست مالیش می‌کردن و انگاری خبری نبوده و نیست.
یکسری هاشون فرار کردن، یکسری جاسوسن و الان در زندان، یکسری هم انگار اینها نبودن که این کارها رو می‌کردن و الان سر کارن.
سازمان محیط زیست و دانشکده‌ش حیاط خلوت این جاسوس‌ها و خائن‌هاست.

پیام مخاطب

سلام وقتتون بخیر
بنده معلمم و شاغل در اداره آموزش و پرورش.
همه مسائلی که [در گروه اتاق توییت] فرستاده بودن حقیقت داره، متاسفانه در آموزش و پرورش از همه جا معلم جذب می‌کنند و این جذب گروهی و بدون گزینش‌های سخت و با تحقیقات ساده و الکی الان داره نتیجه خودش رو نشون میده.
در آموزش و پرورش یک راه برای تربیت معلم وجود دارد بنام دانشگاه فرهنگیان. ولی راه‌های فرعی هم برای استخدام وجود دارد: ماده ۲۸، خرید خدمات، حق‌التدریس‌ها، نهضت و طرح‌های مختلف.
آموزش و پرورش بیشتر بنگاه اشتغالزایی است تا تربیت نسل.
مسئله دوم شکاف بین نسلی است بین معلمین و نسل جدید. معلمان فعلی اصلا حرف دهه هشتادی و نودی رو متوجه نمی‌شوند. دنیاشون متفاوته.
مسئله سوم سیاسی کاری شدید در آموزش و پرورش هست. الان در استان ما چندین اداره مناطق بزرگ با سرپرست اداره می‌شوند. یعنی هنوز ادارات مدیر ندارن، اداراتی هم که مدیر جدید براشون انتخاب شده، در حد کارشناس هستند تا رئیس اداره. چرا اینطور شده؟
[علت] دخالت شدید نهادها و افراد مختلف در انتصاب افراده. از استاندار و فرماندار تا امام جمعه و فرمانده سپاه و به‌خصوص نمایندگان مجلس فعلی و حتی اونایی که سابقا در راس ادارات بودند. همه و همه در فکر وارد کردن افراد خودشون در پست‌های مدیریت و معاونت‌های ادارات آموزش و پرورش است.
از مدیر یا معاونی که با رانت و بدون کاربلدی بر سر کار اومده انتظار چی داریم؟ 
انتظار کار و تحول از این افراد انتظار غلطی است.
مسئله چهارم شکاف عمیق بین نسل‌هاست.
یک عده از کادر مدارس اصلا در فاز تربیت و... نیستند بلکه خودشون ضدتربیت هستند.
یک عده معلم و معاون و مدیر مدرسه دیگه که دغدغه فرهنگ و تربیت و ... دارند، نود درصدشون اصلا کار با کامپیوتر [رو بلد نیستند] ولی دانش آموز ما شب و روزش در شبکه‌های اجتماعی و تحولاتی است که در انها می‌گذرد.
خب این دو قشر اصلا حرف همدیگه رو متوجه نمی‌شوند که بخواهند روی هم تاثیر بگذارند.
مسئله پنجم حوزه پرورشی به عنوان خط مقدم مقابله با جنگ نرم و... اصلا در اندیشه کارهای تربیتی نیست.
حوزه پرورشی تبدیل به ستاد تشریفات مراسمات مختلف شده و معاونین و مربیان پرورشی از افرادی جذب شده‌اند که فقط به‌خاطر حقوق بیشتر معاونت پرورشی یا اعمال مدرک جدید و... به این سمت اومدن و مربیانی که در رشته‌های درسی نتونستند استخدام بشوند در پرورشی بدلیل نیاز شدید جذب شده‌اند.
امسال از ده نفر از جذب نیروهای جدید در منطقه شیعه نشین ما چهار نفر از اهل تسنن بودند!
خب این می‌خواد فردا چی به دانش آموز یاد بده؟ این مبانی اعتقادیش زمین تا اسمون فرق داره بعد قراره از نماز و ولایت و... در مدرسه به دانش آموز بگه؟
آموزش و پرورش هزار تا کلاف سر درگم داره که برای ساختنش باید بکوبن از نو بسازن.
عرفان حلقه، ابتذالات اخلاقی، بهاییت، سنی‌گری، بی‌اعتقادی در مدارس و بین دانش‌آموزان داره موج می‌زنه.
انقدر مسائل و مشکلات متعدد هست که اگر بگم تعجب می‌کنید ولی خب کارهای فرهنگی آموزش و پرورش فقط شعاری و من باب رد گزارش و ساختن رزومه است.

پیام مخاطب

سلام آقای قدیری 
بنده مدرسه [...] شاگرد شما بودم سال دهم. لازم دونستم حالا که بحث مدارس و معلم‌ها شده، خاطرات تلخی که بیاد آوردم رو بیان کنم.
بنده سال یازدهم از مدرسه [...] رفتم و دو سال مدرسه دیگه‌ای تحصیل کردم که دولتی بود ولی توی اون منطقه معروف بود. سال یازدهم به طبع چون نسبتا مذهبی بودم و توی مسائل‌ مختلف سیاسی اجتماعی هم فعال و پیگیر بودم، با بچه‌ها چه زنگ تفریح چه هر فرصتی که پیش میومد وارد مباحث مختلف می‌شدیم و سعی می‌کردم منطقی باهاشون صحبت کنم و درباره مسائل مختلف روشنگری کنم. تا حد خیلی زیادی هم موفق بودم و خیلی وقتا بچه‌ها خودشون میومدن از من سوالای مختلفی می‌پرسیدن و اکثرا قبولم داشتن. 
اما امان از سال آخر!
سال آخر که سال منتهی به کنکور بود چنان معلمامون روی مغز بچه‌ها کار کردن که من کاملا مطمئن بودم که این حجم از ایجاد شبهه‌های مختلف سیاسی و دینی اونم توی یک سال و از طرف تمام معلما اتفاقی نیست. به عنوان مثال عرض می‌کنم، معلم دینی‌مون! اولین جلسه سال آخر که اولین دیدارمون با ایشون بود، به محض اینکه وارد کلاس شد گفت: «ببینید من از این معلم دینیای پخمه نیستم بیام براتون احکام بگم یا مثل این آخوندا [...]، من فقط معلم تست دینی‌ام»! و خلاصه بگم ایشون تا آخر سال جوری تمام وجه‌های دین، کشور و انقلاب رو مسخره و زیرورو کرد که هرچی سال قبل رشته کرده بودم پنبه شد! و این فقط یک مثال بود!
دقیقا به خاطر دارم که اون سال، مصادف بود با ماجرای دراویش گنابادی و معلم گسسته‌مون -که از قضا از نظر ظاهری شباهت زیادی به دراویش داشت- کاملا علنی از دراویش حمایت می‌کرد.
یا یک جلسه معلم عربی‌مون غایب بود، به جاش یه شخص دیگه‌ای اومد و تمام شبهاتی که فرقه وهابیت مطرح می‌کنن رو به جای درس عربی به خوردمون داد!
مثال‌های مختلف زیاده از اون سال عجیب! ولی در کل فضای عجیبی در مدارس حاکمه.

پیام مخاطب

بنده یک دهه هشتادی متولد ۸۲ هستم.
رفیق آشوبگر دارم (دیشب پیشش بودم)؛
رفیق معترض هم دارم (تقریبا کسی نیست که معترض نباشه از جمله خودم)؛
رفیق بسیجی دارم؛
رفیق دانشجوی اطلاعات و امنیت دارم (سپاه و وزارت هر دو)؛
رفیق مخالف نظام و موافق نظام دارم و از قضا توی جمع‌های مختلف که زمین تا آسمون با هم فاصله اعتقادی دارن هستم.
به‌جای اینکه در مورد دهه هشتادیا نظر بدین حرفاشونو بشنوید.
حرف یه جوون توی سن من چی می‌تونه باشه؟
شاید باورتون نشه ولی اولیش سرگرمیه!
ما جوونیمونو توی فجازی زندگی کردیم؛ با پابجی و کالاف دیوتی و PS4 و PS بزرگ شدیم؛ نه! باهاشون زندگی کردیم؛ توش هویت پیدا کردیم. از کلش اف کلنز خلاقیت و درس استراتژی گرفتیم. با انواع سلاح‌ها و شیوه‌های پیروزی و گذران مرحله در انواع گیم‌ها آشنا شدیم و سعی کردیم به روش‌های مختلف یه مرحله سخت از یه بازی سخت رو بگذرونیم؛ بازی‌هایی که آدم کشی روال ترین بخشش هست!
اما دهه هشتادیا بزرگ شدن؛ قد کشیدن؛ الان دانشگاه میرن؛ سر کار میرن؛ ولی با یه چیزی مواجهن؛ تفاوت عظیم با نسل قبل و قبل‌تر خودشون. با چاله عظیم نداشتن هیجان و سرگرمی در زندگی واقعی و در مقابلش تصویرسازی و رؤیاپردازی شدید مجازی از یه زندگی پر از هیجان. توی فجازی هویت پیدا کردیم و اکانت اینستا و توییترمون شد همه رسمیتمون.
حالا اما جامعه به ما به چشم بچه نگاه می‌کنه؛ بچه بی‌تربیت!
میفرمایید تقصیر خانوادشه شده آشوبگر.
عه! واقعا؟ یعنی الان دنبال مقصریم؟ بیخیال! بنظرم بحث قصور رو پیش نکشیم چون سفره این دل اگر باز بشه حرف‌هایی زده میشه که شاید حتی به بلاک شدن و بن شدن بنده منتهی بشه!
نسل من چیزی از انقلاب به دستش نرسید.
زمان جنگ هشت ساله امام خمینی بحرانی‌ترین وضعیت ممکن رو سپرد به کسی همسن من، الان دسته بیل هم به بنده نمیدن!
درس بخون درس بخون!
جدا؟ ما برخلاف نسل قبل خودمون عاقلیم و ترسی از قضاوت جامعه نداریم.
درس بخونیم؟ جدا؟ چی بخونیم؟ چی بخونیم که توی این کشور بها داشته باشه؟
طولانیش نکنم؛ این نسلی که کف خیابونه نه چیزی از انقلاب به دستش رسیده نه چیزی یه اسم به رسمیت شناخته شدن و نه مفاهیم عمیق دینی و ارزش های اصیل انسانی.
از حجاب هیچی نمیدونه؛ با مفهوم عفاف آشنایی نداره؛ سود و ضررشو نمیدونه.
از صبح تا شب با سینما و سریال و رسانه تو گوشش کردن حجاب اجباری. 
از صبح تا شب با مستندسازی و شبهه‌اندازی تو منوتو اصالت انقلابشو ازش گرفتن و سال ۵۷ رو اوج جهالت مردم نشون دادن.
برخلاف جمهوری اسلامی جهودای بیشرف هزارتا برنامه براش پیاده کردن.
سلبریتی‌ش دعوتش کرده به گل و وید کشیدن
نوجوونیشو با پورن گذرونده و شده معتاد پورنوگرافی.
یه سری جهش یافته هم داره که از مرحله مجازی به واقعی رسیدن و رسما مفهومی رو وارد قصه کردن به اسم فری ریلشن؛ بعدم وقتی کنار هم قرار گرفتن دیدن حرف مشترک زیاد دارن. تفاوت جنسیتی رو هم فراموش کردن و شدن اکیپ‌های دوستانه دختر و پسر بدون ذره‌ای مخفی کاری و علنی.
یه سر به پارک‌ها و کافه‌ها بزنید متوجه خواهید شد.
اینایی که کف خیابونن یه شبه به خیابون کشیده نشدن.
فضا یه کاری باهاش کرده که درگیری با پلیس براش تفریح محسوب بشه؛ هیجان داره؛ کیف میکنه.
از جهالتش گفتم تا هیجانش.
قصه حجاب و گشت ارشاد بالاخره تموم می‌شه اما درد بی برنامگی سیستم برا نسل پیشران کشور همچنان بدون ذرررررره‌ای توجه باقی می‌مونه و صداش چند ماه دیگه با یه قصه دیگه شنیده خواهد شد.
استاد قدیری اگر دستتون رسید درد دلای صادقانه بنده رو به نیابت از نسل چهارم انقلاب به اهلش برسونید.
برا ظهور امام زمانمون تا آخرش پای جمهوری اسلامی هستیم و بالاخره به هر زوری شده علم رو به صاحبش می‌رسونیم.
یا علی

اتاق مشترک

جنبش «بی‌سر» را «خودجوش» نپندارید!
این جنبش‌ها را اتاق مشترک سرویس‌های معاند برنامه‌ریزی، و با اهرم رسانه، سلبریتی و عوامل میدانی مدیریت میکنند و تعمدا از معرفی یک رهبر پرهیز مینمایند تا:
۱. مردمی جلوه کند
۲. همه سلایق را جمع نمایند
۳. امکان بازداشت و رسوایی رهبر وجود نداشته باشد

‏تکلیف رسانه و عوامل میدانی مشخص است، وجه به خدمت گرفتن سلبریتی‌ها را هم بدانید:
۱. پنهان کردن ماهیت امنیتی جنبش‌ها، پشت نقاب هنر و ورزش
۲. استفاده از پایگاه اجتماعی و ظرفیت رسانه‌ای سلبریتی‌ها
۳. سهولت بین‌المللی شدن جنبش به دلیل ماهیت جهانی هنر و ورزش
۴. همراه کردن زنان و جوانان

سال ۲۰۰۶ حزب‌الله در عملیات الوعد الصادق، دو سرباز صهیونیست را اسیر می‌کند.
اسرائیل با هدایت و حمایت کامل آمریکا، لبنان را با هدف محو حزب‌الله و آغاز طرح خاورمیانه جدید -که رایس جنگ ۳۳ روزه را درد زایمان آن نامید- زیر آتش می‌برد.
میان ملت لبنان و حامیان مقاومت انشقاق به‌وجود می‌آید که «چرا باید برای گرفتن اسیر انقدر هزینه بدهیم؟»
بعدها اما در گزارش قاضی حقیقت‌یاب اسرائیلی، وینوگراد، اعلام می‌شود که آن رژیم از پیش قصد قطعی حمله داشته و اقدام حزب‌الله، تعجیل در برنامه و شکست را به اسرائیل تحمیل می‌کند.

هنوز نمی‌دانیم علت فوت مشکوک ‎#مهسا_امینی چه بوده، اما می‌دانیم که تلاش دشمن برای ایجاد آشوب‌های پی‌درپی از ۹۶ تا کنون و به طور خاص از ابتدای این تابستان به شدت افزایش داشته که مانور گسترده بر پروژه ‎#ققنوس، ‎#انقلاب_زنان و کمپین ‎#تفنگت_را_زمین_بگذار در غائله آبادان، گواه آن است.
هجمه هماهنگ و پرشتاب فتنه و به‌خط شدن هسته‌های سازماندهی شده اجتماعی، نشانه دیگری از بروز برنامه‌ای محتوم است؛ خصوصا که در دولت بایدن نیز دقیقا در برپاشنه ۸۸ می‌چرخد: تحرکات موسوی، بازتولید ‎#نداآقاسلطان، سبک مشابه آشوب، به‌خط شدن سلبریتی‌های سفارتی و جریان مذاکرات هسته‌ای.

قائل شدن «علیّت» میان ماجرای گشت ارشاد و مشخصا مرحوم ‎#مهسا_امینی با آشوب کنونی، تغافل نسبت به طرح خاورمیانه جدیدی است که علیه تمامیت و موجودیت ایران و مقاومت منطقه جریان دارد.
خودزنی جبهه انقلاب در این خصوص «فتنه در فتنه»ای است که انسجام و توان درونی جبهه انقلاب را هدف گرفته.
دشمن به خانه زده و به بهانه خونخواهی، آماده خون‌ریزی است و کشته‌گیری از مردم را نیز برای خود یک دستاورد می‌داند.
هرگونه خطای محاسباتی خیانت به دین و وطن است.
تا آخر پای کشور، نظام و رهبرمان می‌مانیم و به تاسی از مدافعان حرم، این‌بار نیز پوزه داعشی‌های وطنی را به خاک می‌مالیم.

۱. مقتدی صدر را از لحاظ شخصیتی فردی سبک‌سر، بیش‌فعال، کم‌صبر، قدرت‌طلب، دمدمی‌مزاج، لجوج و ستیزه‌جو یافته‌ام که هر کاری می‌کند تا مطرح و در دید باشد؛ گاهی با هیاهو و هجمه و گاهی با قهر و عقب‌نشینی.

۲. پس از آنکه آیت‌الله سیدکاظم حائری، به عنوان وصی شهید سیدمحمد صدر، تلویحا مقتدی را فاقد صلاحیت رهبری و در عین حال در تلاش برای زعامت امور عراق خواند، مقتدی نیز برای چندمین بار اعلام کرد برای همیشه از سیاست کناره گیری می‌کند که برای این اعلام چند فرض و انگیزه از خوش‌بینانه‌ترین حالت تا بدترین آن قابل طرح و تصور است:

یک. اقدامی احساسی و هیجانی.

دو. اعلام کناره‌گیری به قصد بازگشت مجدد به قدرت با هدف مقطعی خنثی کردن موج منفی علیه خود و رفع اتهام قدرت‌طلبی.

سه. به‌هم ریختن اوضاع عراق با آزاد گذاشتن هواداران خود، همزمان با اعلام کناره‌گیری از قدرت با هدف نفی انتساب اقدامات خرابکارانه سرایا السلام به خویش.

۳. پیاده نظام جریان صدر را دو طیف تشکیل می‌دهد؛ یکی حامیان و هواداران خاندان صدر و شخص مقتدی، و دیگری بعثی‌ها و افراد شروری که تابلوی صدر را بستری دو سویه یافته‌اند تا از یک طرف تحت پوشش آن فعالیت (خرابکاری) کنند و از سوی دیگر با مهندسی فکری مقتدی‌، او را به دوری از ایران و ضدیت با حشدالشعبی بکشانند.

۴. با ضربه هوشمندانه و به موقعی که آیت‌الله حائری بر بدنه هواداران صدر زده، طبیعتا طیف اول تا حدی ریزش کرده؛ اما تکلیف طیف دوم چه می‌شود؟ این طیف تا جایی که بتواند همچنان به نام هواداری از صدر حرکت می‌کند اما در جایی که گریزی از عبور از مقتدی را نداشته باشد، از او نیز عبور خواهد کرد.

۵. چند موضوع مهم در بیانیه آیت‌الله حائری وجود دارد که بیان می‌گردد.

اول آنکه بسیار بعید می‌دانم چنین بیانیه مهم، بی‌نقص و تاریخی‌ای بدون مشورت با بزرگان ایران بوده باشد.

دوم اینکه تشر زدن به صدر، اعلام حمایت از حشدالشعبی و درخواست تبعیت از رهبر انقلاب را همراه کرد با اعلام کناره‌گیری از مرجعیت تا کمترین شبهه‌ای درخصوص جنگ قدرت و تصاحب میراث شهید صدر را باقی نگذارد.

سوم آنکه با اطلاع از برنامه‌ای که دشمن علیه عراق دیده، پیش از وخامت اوضاع دست به کار شد تا هرچه زودتر و بیشتر از بدنه حامیان صدر بکاهد و او را منزوی نماید.

۶. در این اوضاع با توجه به رودست خوردن جریان فتنه در عراق، و همزمان شدن بیانیه آیت‌الله حائری، انصراف مقتدی و آشوب دوباره صدری‌ها، نگران جاافتادن این تحلیل خدعه‌آمیز هستم که با ربط دادن بیانیه آقای حائری به انسداد مرزها و لغو پیاده‌روی اربعین، جماعتی مقدس‌نما را علیه این مرجع بصیر بشورانند.

۷. درخصوص کناره‌گیری آیت‌الله حائری از مرجعیت توجه کنید که «اجتهاد» با «مرجعیت» تفاوت دارد.

مرجعیت مرتبه علمی نیست که انصراف از آن به منزله اسقاط مقام افتاء باشد؛ شانی اجتماعی است که حول ارتباط با مردم و پاسخ به سوالات شرعی‌شان می‌گردد.

مقام اجتهاد آیت‌الله حائری کماکان باقی است و منافاتی با صدور فتوا ندارد.

در مقام مثال، حکایت ایشان حکایت استاد دانشگاهی است که از کرسی تدریس کناره گیری کرده.

۸. درخصوص رفتار شناسی دشمنان باید گفت طبیعتا ترجیح آنان این است که از ظرفیت مقتدی برای اهداف خرابکارانه خود استفاده کنند که با توجه به اعلام کناره گیری او از سیاست فعلا این پروژه در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و گزینه‌های دیگر یا تکرار الگوی آشوب‌های بی‌سر مشابه آنچه سال ۹۸ در عراق و لبنان و ایران گذشت است و یا علم کردن چهره‌ای چون شیرازی و الصرخی.

۹. زمان نیز در اینجا موضوعیت داشت؛ از یک سو این فتنه همزمان با افزایش تنش‌های جهانی و منطقه‌ای و نزدیک شدن به ساعت صفر نابودی اسرائیل رقم خورده و از سویی دیگر اربعینی را هدف گرفته که می‌رفت تا پرشورترین اربعین تاریخ شود.

فعلا برای قضاوت و تحلیل قطعی زود است، اما تصور نگارنده بر آن است که اوضاع عراق رو به وخامت و آشوب فراگیر می‌رود و مقدمات حمله خارجی را فراهم می‌آورد.

۱۰. در پایان به این مهم اشاره می‌شود که برای تحلیل اوضاع امروز عراق، حتما بیانیه اخیری که برای موسوی نوشتند تا از زبان او اعلام شود را بار دیگر بخوانید.

رد اوضاع کنونی عراق در آن بیانیه که مصداق مهندسی معکوس سیاسی است، به وضوح قابل مشاهده و نشان دهنده برنامه‌ای است که برای کل منطقه دارند.

یادداشت حاضر به‌مثابه «منشور مدیریت» خلاصه‌ای از مهترین مشاهدات و تجربیات چندین ساله نگارنده است که در آن به واکاوی سوء مدیریت و اخلال در نظام اداری، همراه با رهکارهای رفع آن، در ۱۰ محور پرداخته شده است.
مطالعه این نگاشته، خصوصا به مدیران کشور توصیه می‌گردد.

۱. روابط عمومی: اولین نقطه ضعف اساسی و عمومیِ قابل ذکر در نهادهای کشور، ضعف روابط عمومی‌هاست. سایت‌های به‌روز نشده و شماره تلفن‌هایی که یا وجود ندارد و یا پاسخگویی برای آن نیست از بارزترین مصادیق ضعف و اختلال روابط عمومی سازمان‌هاست.
همه اطلاعات یک سازمان از جمله چارت سازمانی، نشانی شعب و تلفن‌ها، شرح وظایف افراد و واحدها، نام مدیران و کارکنان، ساعت دقیق کاری، امکان دریافت برگه‌ها، اعلام مدارک مورد نیاز برای هر کار، تشریح کامل فرایند انجام کارها و غیره باید تماما در سایت سازمان مشخص و در دسترس باشد.

۲. مسؤل دفتر: طبیعتا کسانی به عنوان مسؤل دفتر مدیران انتخاب می‌شوند که بیشترین اعتماد متوجه‌شان است و تقریبا تنظیم تمام مسائل مهم به صورت انحصاری به آنان حواله می‌گردد و همین موضوع زمینه خیانت، سوء استفاده و یکه‌تازی مسؤلان دفاتر را فراهم می‌آورد؛ زیرا اولا شکایت از آنان عموما از زیر نظر خودشان می‌گذرد و آن را به سمع و نظر مافوق نمی‌رسانند و ثانیا به فرض هم که به طریقی برسد، روایت مسؤل دفتر از واقعه در غیاب طرف مقابل معتبر قلمداد می‌شود، و ثالثا به دلیل تراکم بالای کارها و دشواری جابجایی مسؤل دفتر، کمتر مدیری مایل یا قادر به جابجایی این افراد است؛ خصوصا که مدیران در مواجهه با انواع مسائل، اساسا خبردار نمی‌شوند که چه مواردی از آنان پنهان گشته است و گمان می‌کنند همه چیز دارد درست پیش می‌رود!
در اینجا به مسؤلان توصیه می‌گردد فردی مستقل را به عنوان «ناظر دفتر» با شرح وظیفه نظارت بر حسن انجام امور دفتری و گزارش مستقیم به شخص مدیر، تعیین نمایند.

۳. انجام نشدن دستورات: به وفور دیده می‌شود مدیری راجع به فرد یا موضوعی دستوری کتبی یا شفاهی می‌دهد که توسط زیرمجموعه انجام نمی‌شود و آب از آب هم تکان نمی‌خورد؛ زیرا به سرانجام رسیدن این دستورات یا اساسا توسط مدیر سازمان پیگیری نمی‌شود و یا از کانال انحصاری دفتر یا یک فرد خاص می‌گذرد که بعضا با کارشکنی و شیطنت آنان مواجه می‌گردد.
پیگیری موازی و مستمر دستورات مدیر سازمان توسط مسؤل دفتر و ناظر دفتر و همچنین نقره داغ کردن علنی فرد خاطی، راهکار مواجهه با این پدیده شایع و پرخسارت است.

۴. نبود نظارت و عدم امکان شکایت: نظارت بر یک مجموعه باید به دو صورت توأمانِ سازمانی و مردمی باشد. دلیل عدم تحقق نظارت بر سازمان‌ها این است که مدیریت آن نهاد، نظارت را به مسیر سازمانی شکایت منحصر کرده و جریان نظارت عمومی به دلایل مذکور در موارد پیشین، و نیز نبود «شفافیت» و «ساختار و سامانه یکپارچه نظارت، رضایت سنجی و نظام تشویق و تنبیه» عملا بلااستفاده و مسدود است.
عدم امکان شکایت نیز علاوه بر موارد پیش‌گفته، به دلایلی چون عدم شناخت مرجع شکایت یا راه ارتباطی با آن و همچنین ناامیدی مردم از حصول نتیجه بازمی‌گردد.
لازم به ذکر آنکه انواع نظارت علاوه بر «سازمانی-مردمی» عبارت است از «درون سازمانی-برون سازمانی»، «پیشینی-پسینی»، «علنی-مخفی»، «فراگیر-موردی»، «آگاهانه-غافلگیرانه» و «مستمر-دوره‌ای-اتفاقی» که استفاده توأمان از انواع این موارد، بیشترین اشراف را به مدیر می‌دهد.
همچنین باید توجه داشت خصوصا در تخلفاتی که کشف آن سخت، زمان‌بر یا دارای احتمال اندک است، باید در همان مرتبه اول، واکنش شدید و آشکار صورت گیرد تا بازدارندگی داشته باشد؛ در غیر این صورت با واکنش سبک و ساده، به دست خود قبح تخلف و بازدارندگی را زایل کرده‌ایم.

۵. اعتماد به اخبار، بولتن‌ها و گزارش‌ها: نبود سواد رسانه در اکثر مسؤلان موجب شده مرعوب نام و نشان خبرگزاری‌ها و بولتن سازمان‌ها شوند و توجه نداشته باشند که این اخبار و بولتن‌ها توسط اشخاصی نگاشته و منتشر می‌شود که در معرض انواع بی‌اطلاعی، بی‌دقتی، کپی‌کاری و سوء‌نیت هستند.
علاوه‌بر این، گزارش‌های زیرمجموعه یک سازمان اگر مصداق دروغ و وارونه نمایی نباشد، عموما به دلیل مغالطات عمدی یا سهوی آماری، لفاظی‌ها و استفاده از عبارات کیفی، بسیار فریبنده است؛ خصوصا اگر به صورت «پاور پوینت» ارائه گردد که در این صورت به دلیلی که نمی‌دانم در چشم مدیران، بسیار معتبر جلوه می‌کند!
راهکار این مورد، علاوه بر استفاده موازی و همزمان از چند منبع و کارشناس، راستی آزماییِ موردی برخی مطالب و بررسی کلمه به کلمه ادعاهای مطرح شده و درخواست توضیح و تشریح توسط فرد مدعی درحضور جمعی از کارشناسان با لحاظ «تعارض منافع» است.
یک راهکار سریع و دم‌دستی هم وجود دارد که عبارت است از جستجوی بخش‌هایی از متن گزارش در «گوگل» با دو هدفِ مشخص شدن بخش‌های کپی‌کاری و نیز مقایسه و سنجش آن با اخبار آشکار و معتبر.

۶. جلسه برای جلسه: اکثر مسؤلان، صرف برگزاری جلسات را برای خود یک ژست مدیریتی و حرکتی رو به جلو می‌دانند و پیوست عملیاتی برای آن ندارند به طوری که در بسیاری از موارد نهایت خروجی یک جلسه این است که جلسه دیگری برگزار شود!

۷. توییتر زدگی: رسم است که بسیاری از افراد با رسیدن به مسؤلیتی و به خیال «گفتگوی مستقیم با مردم» یا فعالیت خود در توییتر را با پست کردن عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می‌کنند و یا آن را تشدید می‌نمایند.
اتلاف وقت، بازماندن از وظایف سازمانی، افتادن در ورطه بالابردن تعداد دنبال کنندگان، غش کردن به سمت رویکردهای پوپولیستی، تأثیر پذیری از فضای مصنوعی و دستکاری شده‌ای که به اشتباه «افکار عمومی» تلقی می‌شود و نیز تلکه شدن از جانب باندهای توییتری از آفات بارز این رویکرد است؛ خصوصا که مدیران به اتکای یک حساب شخصی توییتری، از فعال کردن روابط عمومی سازمان خود احساس بی‌نیازی کاذب می‌کنند!

۸. روزمرگی: فارغ از روحیه محافظه‌کاری، مدیران به دلیل جلسات پی‌درپی، ملاقات‌ها، سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و سیر در اخبار و فضای مجازی، دیگر فرصت، انگیزه و حتی گوش شنوایی برای تحول ساختاری یا موردی ندارند.
روحیه تمرکز گرایی نیز به این مشکل دامن زده و هیچ فرد و واحدی هم برای ارجاع پیشنهادات وجود ندارد و پایان بسیاری از طرح‌ها نهایتا در یک یا چند جلسه بی‌حاصل رقم می‌خورد.

۹. چارت سازی: حکمت چارت سازمانی و تقسیم وظایف، پیشبرد بهتر امور است و مطلقا موضوعیت ندارد. با این حال علاقه وافر مدیران به ایجاد چارت‌های عریض و طویل و تقلیدی، و تعیین هر فرد برای هر بخشِ جزئی کار، علاوه بر تحمیل بار مالی به سازمان، موجب کندی امور است.
عمق فاجعه وقتی مشخص می‌شود که بدانیم علاوه بر نیروهای پرتعداد اداری، انواع پست‌های بی‌خاصیت نظیر مشاوران و اعضای شوراها، بدون کمترین حضور و بهره‌وری در سازمان، تعریف شده که گهگاه برای ابراز وجود، جلسات و همایش‌های بی‌خاصیت و فرصت‌سوز را رقم می‌زنند.

۱۰. نظرخواهی: در بسیاری از مواقع، مسؤلان در جلسات و حلقه گماشتگان خود، نسبت به طرح‌ها و ایده‌هایی که دارند نظرخواهی می‌کنند که طبیعتا با موافقت و حتی تعریف و تمجید اطرافیان مواجه می‌شوند.
راهکار آنکه مدیران بتوانند به نظر واقعی اطرافیان خودیش دست پیدا کنند این است که در جلسات یا مکاتبات، ارائه طرح و ایده خود را به شخصی عادی محول کنند تا دیگران بدون اطلاع از منشاء یک ایده، بی‌ملاحظه نظر واقعی‌شان را بیان دارند.
نظرخواهی و اخذ مشورت در جلسات انفرادی نیز راهکاری است که حداقل ملاحظه انتقاد نکردن در جمع را از زیرمجموعه زایل می‌نماید.