🎬 ویلایی ها قصه زنانی است که برای همجواری با همسران خود، در مجتمع ویلایی نزدیک جبهه ساکن شده اند و کمک های متعددی نظیر دوخت البسه رزم و شست و شوی آن را بر عهده دارند.
🎬 در حین روایت اموری که مدیریت آن بر عهده خانم خیری (پریناز ایزدیار) همسر یکی از رزمندگان است، خانم حکیمی (طناز طباطبایی) وارد محوطه شده و سراغ دو فرزند خود را می گیرد و آنان را همانجا می یابد درحالیکه توسط مادر شوهر خود (ثریا قاسمی) به آنجا آورده شده اند. حکیمی که از دوری شوهر رزمنده خود راضی نیست، اصرار بر به خارج از کشور بردن فرزندانش دارد به امید پیوستن شوهرش به آنان؛ اما عزیز که می داند فرزندش راضی به این کار نیست، با مخفی نمودن گذرنامه عروس و نوه هایش، خیرخواهانه مانع رفتن آنان شده است.
🎬 البته به خلاف روایت مکتوب داستان، محوریت فیلم به هیچ وجه ناظر بر روابط عروس و مادر شوهر نیست و این موضوع قصه فرعی فیلم را رقم می زند. داستان اصلی ناظر به مشقات همسر رزمندگانی است که با صبر خود در برابر همه مشکلات و مصائب، شریک مجاهدت های شوهران شان هستند.
🎬 شاید جذاب ترین سکانس های فیلم آنجایی باشد که جوان بسیجی (علی شادمان) با خودروی خاکی، چند وقت یکبار می آید تا ضمن تحویل گرفتن دوخته ها و شسته های زنان و تحویل دادن اقلام مصرفی به آنان، با اضطراب و اندوه خبری نیز به کسی بدهد، خبر جراحت یا شهادت رزمنده ای که همسرش در آن مکان سکنی گزیده، و اینگونه است که با هر بار شنیده شدن صدای خودروی مرگ، نفس در همه سینه ها حبس می شود، از همسر رزمندگان تا مخاطبان سینما. هر بار که زنی داغ همسر می بیند همه با او و برای او می گریند و اینگونه هر بار همگی عزادار و گریان یکدیگرند تا به قرعهی تقدیر، نوبت به خودشان برسد.
🎬 چیره دستی و هنرنمایی منیر قندی (کارگردان و مشترکا نویسنده) به گونه ای است که وی در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر، سه سیمرغ بلورین را از آن فیلم خود نمود: برترین فیلم اول، برترین جلوه های ویژه رایانه ای و بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای بازی ثریا قاسمی.
🎬 در مجموع فضای فیلم بسیار نزدیک به «نفس» ساخته نرگس آبیار است و از این جهت به کسانی که آن فیلم را پسندیده اند، دیدن ویلایی ها را نیز توصیه می کنم.
مطلب مرتبط: معرفی و نقد مختصر فیلم نفس ahmadghadiri.ir/post/18
1. روحانی را در میان مقامات جمهوری اسلامی، همواره حریص ترین فرد در استعمال پیشوند «دکتر» برای خویش یافته ام، از کلام تا کتاب، از زمانی که لیسانسه بود تا زمانی که مدرک دکتری ای را به او هبه دادند؛ اما چه شده برای اولین بار در ابتدای فیلم تبلیغاتی اش به نام خویش اکتفا نمود، پاسخ حتما به رسوایی اخیر در خصوص تقلب های نجومی در مدرک تحصیلی اش بر می گردد.
2. ابتدای فیلم با ضرب آهنگ تند، در دور تند، سخنان دانشجویان و حرکات پی در پی شان نمایش داده شد و سپس نوبت به قرار گرفتن روحانی در پشت تریبون و اظهارات وی رسید، جایی که به مدد تدوین، مونتاژ، و اسلوموشن صوت و تصویر، رئیس جمهور استثنائا با لحنی آرام و کلامی ملایم به «تخریب» پرداخت!
3. نکته جالب این است که برای مخاطب، لحن و لفظ روحانی، انتخابات و غیر انتخابات نمی شناسد، او همیشه اینگونه سخن گفته است. سخنانی مملو از متلک پراکنی ها و شعارهایی البته تهی از ذوق شعر، چهار سالی باید صبر کنیم تا کارگردان فیلم انتخاباتی روحانی دوباره اعتراف کند «با شعار درست نمی شود، با شعر درست نمی شود» را من یاد او داده ام.
4. روحانی در این فیلم طبق معمول دست از سر دو نفر بر نداشت، هاشمی و احمدی نژاد! باز هم نهایت استفاده از تصاویر هاشمی را شاهد بودیم و البته خاطره سازی از مرد خاطره ایران. جالب تر از همه جایی که روحانی از زبان هاشمی خطاب به خود می گوید «وقتی دولت تو را نگاه می کنم، تخریب ها را نگاه می کنم، و اینکه سکوت کردی و حرف نمی زنی در برابر اینها ...» بله، «سکوت کردی و حرف نمی زنی»! هاشمی دروغ گفت یا روحانی؟ نمی دانم!
5. روحانی آنقدر دستش در بیان دست آوردهای نداشته خالی بود که این بار مدال ورزشکاران و دریاچه ارومیه را افتتاح کرد!
6. همانطور که انتظار می رفت، نقطه مانور روحانی، رفت و آمد با سران کشورها و تورق آلبوم تصاویر بود؛ البته با سانسور مطلق کلکسیون اهانت های دیپلماتیکی که به عادت مألوف دولت بدل شده است.
7. در جایی نیز از یک جمله ای انگلیسی روحانی که موفق به بیان آن شد، رونمایی گردید «it so decided» که دومین عبارت انگلیسی شنیده شده از وی پس از آن پیام تاریخی مودت به مردم آمریکا است.
8. فیلم انتخاباتی روحانی به خوبی نشان داد، وی امیدی به جذب آراء مستضعفان نداشته و استراتژی اش صرفا «حفظ» رأی قشر متوسط به بالای شهری و فالوورهای توییترش است.
9. این جمله پایانی روحانی هم مرا بیش از همه ترساند که «برخی از مسیرهای سخت هم هست که باید شروع بشود»، گویا قول و قرارهایی با طرف آمریکایی برای تحقق معامله های بزرگ و البته دست آوردهای کوچک گذاشته شده است.
🎬 ماجرای نیمروز فیلمی با موضوع جنایات منافقین در ترورهای کور و هدفمند سال 60 است که حاصل همکاری محمد حسین مهدویان (کارگردان)، سید محمود رضوی (تهیه کننده) و مهدویان و ابراهیم امینی (نویسندگان) می باشد.
🎬 در جشنواره فیلم فجر 95 با وجود شیطنت های بسیار هیأت داوران در حتی «نامزد بهترین فیلم» قرار ندادن ماجرای نیمروز، اما با فشار افکار عمومی و بدنهی کارشناسان نام آشنای سینما خصوصا از مجرای برنامهی هفت و از جانب بهروز افخمی، نهایتا سیمرغ بهترین فیلم فجر به ماجرای نیمروز تعلق گرفت تا مهدویان، تنها فیلم سازی باشد که دو سال پیاپی از قِبل ساخته های اول و دوم خود (ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز) در کنار دیگر جوایز، موفق به کسب سیمرغ بلورین برترین فیلم جشنواره های فجر شده باشد.
🎬 موضوعاتی چون فرار بنی صدر، اعلام جنگ مسلحانه منافقین، ترورهای عمومی، انفجارهای هفت تیر و هشت شهریور، ماجرای کشمیری و نهایتا شناسایی و انهدام مقر اصلی سران منافقین در تهران و کشته شدن اشرف ربیعی و موسی خیابانی در فیلم روایت شده است.
🎬 از منظر محتوا می توان ماجرای نیمروز را دنبالهی «سیانور» قلمداد کرد، فیلمی با موضوع سازمان مجاهدین خلق که تهیه کنندگی آن را نیز سید محمود رضوی، این چهرهی محبوب و موفق سینما بر عهده داشته است.
🎬 در تفاوت های ماجرای نیمروز با سیانور می توان به این موارد اشاره نمود که سیانور مربوط به سال 54 در تغییر ایدئولوژی سازمان است، ماجرای عشقی در آن پررنگ می باشد، کمتر اکشن است و به جنایت منافقین در ترور عناصر نامطلوب و تصفیهی داخلی می پردازد. اما ماجرای نیمروز مربوط به ورود سازمان به فاز درگیری مسلحانه در سال 60 است، ماجرای عشقی خط فرعی داستان می باشد، کاملا اکشن بوده و به جنایت منافقین در کشتار کور مردم و ترورهای هدفمندی چون هفت تیر و هشت شهریور پرداخته است.
🎬 و آخر آنکه در شرایطی که دو رئیس جمهور سابق و لاحق به سرنوشت بنی صدر از همیشه نزدیکتر اند، در شرایطی که کاندیدای اصلح تحت حملات اخلاف منافقینی است که همچون 88 برای امسال نیز برنامه ها دارند، و در شرایطی که امنیت کشور بیش از همیشه در معرض تهدید ناکثین و قاسطین و مارقین قرار دارد، دیدن ماجرای نیمروز اکیدا توصیه می گردد، تا یادمان نرود عاقبت بنی صدر را، درنده خویی منافقین را و ناامنی و دلهره دهه 60 و متعاقب آن نعمت امنیت و آرامش کنونی را.
رمزگشایی از مکاتبه مجید عمرانی (فرزند حسن روحانی) با روح الله زم، مدیر رسانه برون مرزی روحانی در جنگ نرم نیابتی:
دایی حسین [= حسین فریدون، عموی مجید عمرانی].
امروز که اومد [= احمدی نژاد] فضا خیلی به نفع ما شد.
بچه ها [= تیم رابط آمدنیوز] بعضی چیزا رو باهاش [= احمدی نژاد] بستن.
با اومدن احمدی نژاد فضا برای اون سورپرایز اصلی داره آماده میشه.
یکسری از بچه ها [= تیم رابط آمدنیوز] رو چراغ خاموش فرستادیم پیش علی نورایی [= عضو ستاد احمدی نژاد].
فیصل [= ترکی الفیصل، وزیر اسبق اطلاعات عربستان با 22 سال حضور در این سمت].
🎬 داستان فیلم فروشنده چنین است که زوجی به نام های عماد و رعنا (شهاب حسینی و ترانه علیدوستی) در پی ترَک برداشتن دیوارها و امکان خراب شدن منزلشان به دلیل گودبرداری زمین مجاور، ناچار به جابجایی می شوند و از این روی به اجارهی منزلی فرسوده، چرک و کوچک بر بالای پشت بام یک آپارتمان می شوند. منزل جدید به همکار تئاتر آنان با نام بابک تعلق دارد که پیش از این زوج، به زنی بدکاره اجاره داده بود. از این روی بعد از استقرار زوج داستان، یکی از مشتری های مستاجر سابق وارد ساختمان شده و به زنِ خانه تجاوز می کند در حالی که زن نگون بخت خونین و زخمی می گردد و البته بعد از حادثه دقیقا به خاطر نمی آورد که چه اتفاقی افتاده است.
🎬 درام اصلی فیلم جایی شروع می شود که شهاب حسینی (عماد)، بی آنکه چندان عصبانی باشد، خیلی آرام و ضمن پرداختن به دیگر کارهای روزمره اش دنبال فرد متجاوز نیز می گردد تا نهایتا بعد از تعلیق بسیار داستان، فرد مذکور برای عماد و مخاطب آشکار می گردد: پیرمردی حدودا 65 ساله و با همسری مذهبی!
البته از توضیحات پیرمرد این است که وی نمی دانسته مستاجر قبلی جابجا شده و دیگر در آن خانه نیست و لذا تجاوزش اشتباهی بوده اما جالب آنکه نهایت واکنش شوهرِ به غایت بی غیرتِ زن، پس از قطعیت یافتن در احراز هویت متجاوز، آن است که بدون ضرب و شتم و حتی داد و قال، فقط او را بازخواست و تهدید به افشاکردن موضوع نزد خانواده اش می نماید! موضوعی که از قضا به دلیل عجز و لابهی پیرمرد با مخالفت رعنا همراه می شود به نحوی که قهرمان داستان از اینجا به بعد به دلیل اصرارش بر رسوا کردن متجاوز، حکم یک آدم فروش (فروشنده) را پیدا می کند و اگرچه عاقبت از رسوایی پیرمرد نزد خانواده اش صرف نظر می نماید، اما به دلیل سیلی ای که به عنوان نهایت واکنش و تجلیِ خشم خود به پیرمرد می زند، عملا بالارفتن فشار، سکته و مرگ او را موجب می گردد!
🎬 اینکه تم یک داستان تجاوز باشد مهم نیست. اینکه چینش سناریو به بگونه ای باشد که برای تجاوز، جابجایی منزل طراحی گردد و این جابجایی نیز خود معلول خرابی خانهی نخستین باشد نیز شاید چندان مهم و آزار دهنده نباشد. اما چیزی که بسیار آزار دهنده، وطن فروشانه و البته اسکار شناسانه است اینکه فضا و صحنه های مستقیم و غیر مستقیم فیلم، بسیار نکبت بار و تهوع آور است.
به این نمونه ها توجه کنید:
1- دیوارهای منزلِ نخست ترَک می خورد و در آستانهی ویرانی است؛
2- هنگام خروج پر داد و فریاد سکنه از آپارتمان، پیرمردی لاغر، فلج و رقت آور بر روی ویلچر نشان داده می شود که تلاش می شود به بیرون از ساختمان منتقل گردد؛
3- منزل جدید آلونکی است که بر پشت بام قرار دارد، کوچک، کهنه، کثیف و فرسوده بوده و حتی آیفون آن عتیقه و نارنجی رنگ است؛
4- بر ماشین عماد آثار تصادف مشهود است؛
5- زندگی زوج داستان محقر و فقیرانه است؛
و از این دست موارد که در فیلم بسیار مشاهده می گردد.
🎬 اینجا باید از کارگردان پرسید که فارغ از ایدئولوژی غیرت ستیزانه اش، آیا لازم بود تا این حد فضایی تیره از ایران ترسیم نماید که بی اغراق شانه به شانهی «پرسپولیس» و «بدون دخترم هرگز» می زند.
🎬 هنجارشکنیِ حقیقتا بی سابقه ای که کارگردان، متهورانه از خود نشان داده، نه روایت جرمی به نام تجاوز است، که موضوع به انفعال حادِ شوهر بر می گردد. تا آنجایی که می دانم شبکه هایی چون «فارسی وان» و «جم تی وی» عادی سازی «خیانت» که مبتنی بر رضایت طرفین است را در دستور داشته و دارند. اما اینکه کارگردانی در ایران، تلاشش بر عادی جلو دادن «تجاوز» باشد که با ضرب و زور ملازمه دارد، حقیقتا خارق العاده است!
🎬 مسئلهی دیگر حفره هایی است که در فیلم نامه وجود دارد که نمونه هایی از آن در پیش می آید:
1- در تمام بیمارستان های شهر، برای جراحاتی که معلوم باشد معلول درگیری های انسانی است، توسط ماموران کلانتریِ مستقر در بیمارستان ها پرونده تشکیل می شود و اگر هم ماموری در بیمارستان حاضر نباشد، توسط کادر بیمارستان به آنان گزارش می گردد. اما در فیلم می بینیم که شهاب حسینی به دلیل چیزی که ترس از آبرو القاء می شود، موضوع را اساسا از ماموران انتظامی و قضایی پنهان می نماید!
2- پیرمرد متجاوز که خود فقیر و تهی دست است پول قابل توجه و نشمرده ای را پیش از هر عملی به عنوان دستمزد در خانهی محل حادثه می گذارد. اشکال کار نیز اینجا، نه تعارض «تجاوز کردن» با «دستمزد دادن»، که تعارض نشمرده بودن پول و لارج بازی پیرمرد با آن وضعیت مالی است.
3- مستاجر سابق یا همان زن بدکاره، نیمی از اسباب و اثاث خود را رها کرده با گذشت هفته ها، مطلقا هیچ سراغی از آن نمی گیرد که چندان باور پذیر نیست.
🎬 در پایان متذکر می گردد که اگرچه سطح فیلمبرداری نازل است و اثری از جلوه های ویژه مطلقا نیست و موسیقی درخوری نیز وجود ندارد اما فیلم در دو نقطه دارای قوت است: بازیگری و فیلمنامه. فیلمنامه فارغ از محتوای ضد فرهنگی و اشکالات مذکورش، از لحاظ شکلی و از منظری کلی، قوی و منسجم است؛ همچنانکه حدس ناپذیر و دارای کشش، کشمکش و تعلیق های بسیار می باشد اما طبیعتا نه درحدی که عنوان برترین فیلمنامهی کن را از آن خود کند که این میسر نمی شد مگر به مدد محتوای ساخته و پرداخته در متن (نفی غیرت) و حاشیه (فضای نکبت بار ایران) که از منظر صحنه گردانان فستیوال های سینمایی غرب، اصغر فرهادی و فیلم هایش را لایق نشان لیاقت می گرداند.
🔗 مطالب مرتبط در خصوص «فروشنده» از این قلم:
[1] شهردار لندن به ظاهر در حمایت از کارگردان ایرانی ممنوع الورود شده به اسکار، ایران نکبت گرفته در «فروشنده» را در مرکز شهر اکران عمومی می کند!
[2] به همان دلیلی که "آرگو" در اسکار (آمریکا) بهترین فیلم معرفی می شود و "پرسپولیس" در کن (فرانسه) جایزه ویژه ی هیأت داوران را می برد، "فروشنده" نیز نخل طلایی بهترین فیلمنامه را دریافت می کند.
فرانسه به عنوان کشوری که در طول مذاکرات وین در قامت پلیس بد بیشترین چالش و فرسایش را با ایران داشت، اکنون احساس می کند اگر عایدی اقتصادی از برجام نصیب دولت و ملت ایران نشده، بهتر است با یک نخل طلایی (رنگ!) آزادگی خود و پیروزی ایران را به طبقه ی متوسط شهری ثابت کند.
طبیعی است که فیلم کم خرج فرهادی در رقابت با فیلمسازان معتبر دنیا نتواند عرض اندام کند، از این روست که عنوان "بهترین" به فیلمنامه ی آن تعلق گیرد.
فضا سازی تلخ فرهادی از فضای ایران -که خود نیز به آن اذعان دارد- برای غرب یک فرصت است چرا که از یک سو این تلخی و نا به هنجاری های اجتماعی از زبان یک ایرانی بیان می شود و به این واسطه اعتبار و اثرش بر مخاطب جهانی بیشتر است و از سوی دیگر نیز آنچه انجام می شود با هزینه ی خودی صورت می گیرد و از این جهت کمپانی های فیلمسازی غرب را که کف هزینه ی فیلم های شان 10 میلیون دلار است، از آن مخارج هنگفت معاف می دارد. آنچه برای خرج کردن می ماند یک عدد نخل است به جهت ریل گذاری و دانه پاشی برای سینما و سینما گران کشور و نیز تریبون دادن به فیلمی که باید دیده شود!