احمد قدیری

احمد قدیری

پرودگارم! توفیق ده جز برای تو ننویسم و جز تو ملاک و معیاری بر ارزش گذاری نگاشته هایم نداشته باشم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

🎬 داستان فیلم فروشنده چنین است که زوجی به نام های عماد و رعنا (شهاب حسینی و ترانه علیدوستی) در پی ترَک برداشتن دیوارها و امکان خراب شدن منزلشان به دلیل گودبرداری زمین مجاور، ناچار به جابجایی می شوند و از این روی به اجاره‌ی منزلی فرسوده، چرک و کوچک بر بالای پشت بام یک آپارتمان می شوند. منزل جدید به همکار تئاتر آنان با نام بابک تعلق دارد که پیش از این زوج، به زنی بدکاره اجاره داده بود. از این روی بعد از استقرار زوج داستان، یکی از مشتری های مستاجر سابق وارد ساختمان شده و به زنِ خانه تجاوز می کند در حالی که زن نگون بخت خونین و زخمی می گردد و البته بعد از حادثه دقیقا به خاطر نمی آورد که چه اتفاقی افتاده است.

🎬 درام اصلی فیلم جایی شروع می شود که شهاب حسینی (عماد)، بی آنکه چندان عصبانی باشد، خیلی آرام و ضمن پرداختن به دیگر کارهای روزمره اش دنبال فرد متجاوز نیز می گردد تا نهایتا بعد از تعلیق بسیار داستان، فرد مذکور برای عماد و مخاطب آشکار می گردد: پیرمردی حدودا 65 ساله و با همسری مذهبی!

البته از توضیحات پیرمرد این است که وی نمی دانسته مستاجر قبلی جابجا شده و دیگر در آن خانه نیست و لذا تجاوزش اشتباهی بوده اما جالب آنکه نهایت واکنش شوهرِ به غایت بی غیرتِ زن، پس از قطعیت یافتن در احراز هویت متجاوز، آن است که بدون ضرب و شتم و حتی داد و قال، فقط او را بازخواست و تهدید به افشاکردن موضوع نزد خانواده اش می نماید! موضوعی که از قضا به دلیل عجز و لابه‌ی پیرمرد با مخالفت رعنا همراه می شود به نحوی که قهرمان داستان از اینجا به بعد به دلیل اصرارش بر رسوا کردن متجاوز، حکم یک آدم فروش (فروشنده) را پیدا می کند و اگرچه عاقبت از رسوایی پیرمرد نزد خانواده اش صرف نظر می نماید، اما به دلیل سیلی ای که به عنوان نهایت واکنش و تجلیِ خشم خود به پیرمرد می زند، عملا بالارفتن فشار، سکته و مرگ او را موجب می گردد!

🎬 اینکه تم یک داستان تجاوز باشد مهم نیست. اینکه چینش سناریو به بگونه ای باشد که برای تجاوز، جابجایی منزل طراحی گردد و این جابجایی نیز خود معلول خرابی خانه‌ی نخستین باشد نیز شاید چندان مهم و آزار دهنده نباشد. اما چیزی که بسیار آزار دهنده، وطن فروشانه و البته اسکار شناسانه است اینکه فضا و صحنه های مستقیم و غیر مستقیم فیلم، بسیار نکبت بار و تهوع آور است.

به این نمونه ها توجه کنید:

1- دیوارهای منزلِ نخست ترَک می خورد و در آستانه‌ی ویرانی است؛

2- هنگام خروج پر داد و فریاد سکنه از آپارتمان، پیرمردی لاغر، فلج و رقت آور بر روی ویلچر نشان داده می شود که تلاش می شود به بیرون از ساختمان منتقل گردد؛

3- منزل جدید آلونکی است که بر پشت بام قرار دارد، کوچک، کهنه، کثیف و فرسوده بوده و حتی آیفون آن عتیقه و نارنجی رنگ است؛

4- بر ماشین عماد آثار تصادف مشهود است؛

5- زندگی زوج داستان محقر و فقیرانه است؛

و از این دست موارد که در فیلم بسیار مشاهده می گردد.

🎬 اینجا باید از کارگردان پرسید که فارغ از ایدئولوژی غیرت ستیزانه اش، آیا لازم بود تا این حد فضایی تیره از ایران ترسیم نماید که بی اغراق شانه به شانه‌ی «پرسپولیس» و «بدون دخترم هرگز» می زند.

🎬 هنجارشکنیِ حقیقتا بی سابقه ای که کارگردان، متهورانه از خود نشان داده، نه روایت جرمی به نام تجاوز است، که موضوع به انفعال حادِ شوهر بر می گردد. تا آنجایی که می دانم شبکه هایی چون «فارسی وان» و «جم تی وی» عادی سازی «خیانت» که مبتنی بر رضایت طرفین است را در دستور داشته و دارند. اما اینکه کارگردانی در ایران، تلاشش بر عادی جلو دادن «تجاوز» باشد که با ضرب و زور ملازمه دارد، حقیقتا خارق العاده است!   

🎬 مسئله‌ی دیگر حفره هایی است که در فیلم نامه وجود دارد که نمونه هایی از آن در پیش می آید:

1- در تمام بیمارستان های شهر، برای جراحاتی که معلوم باشد معلول درگیری های انسانی است، توسط ماموران کلانتریِ مستقر در بیمارستان ها پرونده تشکیل می شود و اگر هم ماموری در بیمارستان حاضر نباشد، توسط کادر بیمارستان به آنان گزارش می گردد. اما در فیلم می بینیم که شهاب حسینی به دلیل چیزی که ترس از آبرو القاء می شود، موضوع را اساسا از ماموران انتظامی و قضایی پنهان می نماید!

2- پیرمرد متجاوز که خود فقیر و تهی دست است پول قابل توجه و نشمرده ای را پیش از هر عملی به عنوان دستمزد در خانه‌ی محل حادثه می گذارد. اشکال کار نیز اینجا، نه تعارض «تجاوز کردن» با «دستمزد دادن»، که تعارض نشمرده بودن پول و لارج بازی پیرمرد با آن وضعیت مالی است.

3- مستاجر سابق یا همان زن بدکاره، نیمی از اسباب و اثاث خود را رها کرده با گذشت هفته ها، مطلقا هیچ سراغی از آن نمی گیرد که چندان باور پذیر نیست.

🎬 در پایان متذکر می گردد که اگرچه سطح فیلمبرداری نازل است و اثری از جلوه های ویژه مطلقا نیست و موسیقی درخوری نیز وجود ندارد اما فیلم در دو نقطه دارای قوت است: بازیگری و فیلمنامه. فیلمنامه فارغ از محتوای ضد فرهنگی و اشکالات مذکورش، از لحاظ شکلی و از منظری کلی، قوی و منسجم است؛ همچنانکه حدس ناپذیر و دارای کشش، کشمکش و تعلیق های بسیار می باشد اما طبیعتا نه درحدی که عنوان برترین فیلمنامه‌ی کن را از آن خود کند که این میسر نمی شد مگر به مدد محتوای ساخته و پرداخته در متن (نفی غیرت) و حاشیه (فضای نکبت بار ایران) که از منظر صحنه گردانان فستیوال های سینمایی غرب، اصغر فرهادی و فیلم هایش را لایق نشان لیاقت می گرداند.


🔗 مطالب مرتبط در خصوص «فروشنده» از این قلم:


[1] شهردار لندن به ظاهر در حمایت از کارگردان ایرانی ممنوع الورود شده به اسکار، ایران نکبت گرفته در «فروشنده» را در مرکز شهر اکران عمومی می کند!


[2] به همان دلیلی که "آرگو" در اسکار (آمریکا) بهترین فیلم معرفی می شود و "پرسپولیس" در کن (فرانسه) جایزه ویژه ی هیأت داوران را می برد، "فروشنده" نیز نخل طلایی بهترین فیلمنامه را دریافت می کند.

فرانسه به عنوان کشوری که در طول مذاکرات وین در قامت پلیس بد بیشترین چالش و فرسایش را با ایران داشت، اکنون احساس می کند اگر عایدی اقتصادی از برجام نصیب دولت و ملت ایران نشده، بهتر است با یک نخل طلایی (رنگ!) آزادگی خود و پیروزی ایران را به طبقه ی متوسط شهری ثابت کند.

طبیعی است که فیلم کم خرج فرهادی در رقابت با فیلمسازان معتبر دنیا نتواند عرض اندام کند، از این روست که عنوان "بهترین" به فیلمنامه ی آن تعلق گیرد.

فضا سازی تلخ فرهادی از فضای ایران -که خود نیز به آن اذعان دارد- برای غرب یک فرصت است چرا که از یک سو این تلخی و نا به هنجاری های اجتماعی از زبان یک ایرانی بیان می شود و به این واسطه اعتبار و اثرش بر مخاطب جهانی بیشتر است و از سوی دیگر نیز آنچه انجام می شود با هزینه ی خودی صورت می گیرد و از این جهت کمپانی های فیلمسازی غرب را که کف هزینه ی فیلم های شان 10 میلیون دلار است، از آن مخارج هنگفت معاف می دارد. آنچه برای خرج کردن می ماند یک عدد نخل است به جهت ریل گذاری و دانه پاشی برای سینما و سینما گران کشور و نیز تریبون دادن به فیلمی که باید دیده شود!

فیلم سینمایی «مردان ایکس: آخر الزمان» (X-Men: Apocalypse) را دیدم. فیلمی به کارگردانی و نویسندگی دو فرد یهودی یعنی «برایان سینگر» (Bryan Singer) و «سیمون کینبرگ» (Simon Kinberg)، که همانطور که از عنوان فیلم پیداست، رویکردی آخر الزمانی دارد.
داستان نهمین قسمت از مردان ایکس بدین قرار است که یکی از فراعنه مصر باستان که توانایی های افراد جهش یافته را در خود جمع می کند، در آخرین عملیات انتقال توانایی، زیر آوار یکی از اهرام فرعی مدفون شده و در قرن کنونی و زمان حاضر سر از خاک بیرون می آورد (ظهور ناگهانی انسان خاورمیانه ای پس از غیبت چند هزار ساله)، سپس به دنبال چند فرد جهش یافته‌ی دیگر می گردد (اصحاب خاص) و آنان را به دور خویش جمع می کند تا دنیا را نابود و همه را برده و مطیع خویش سازد (عاقبت ظهور و هدف فرد موعود). در این میان و قبل از آغاز نابودی دنیا، به واسطه‌ی تله پاتی پیام خود را ساطع می نماید بگونه ای که تمام مردم جهان آن را در ذهن خویش می شنوند (صیحه‌ی آسمانی جبرائیل که در روایات شیعه به عنوان علائم حتمی ذکر شده و ویژگی اش شنیدن شدن صدای آن توسط تمام بشر است). از طرف دیگر نیز وی تمام موشک های بالستیک و بمب های اتم را از کار می اندازد (اشاره به از کار افتادن سلاح ها در هنگام ظهور مطابق روایات شیعه و نیز تاکید بر تدافعی و ضروری بودن سلاح های هسته ای انباشت شده در غرب) و آن گاه شروع به تخریب زمین می کند تا آنکه قهرمانان آمریکایی یا همان مردان ایکس، پس از درگیری و مبارزه ای سخت، عاقبت او را کشته و بشریت را از شر او نجات می دهند.
فارغ از کلیت داستان و جهت گیری ضد مهدوی آن، نکته‌ی قابل توجه، رنگ آبی سه فرد از مردان ایکس (دو مرد و یک زن) است که همچون دیگر آثار هالیوودی (آواتار، غول چراغ جادوی انیمیشن علاء الدین، هفت کوتوله در سفید برفی و غیره) برای استفاده از موجودات ماورائی (جن) استفاده می شود. در میان این سه فرد آبی، یکی از آنان رسما ترسیم شده‌ی جن و منطبق با ویژگی های این موجود است به طوری که با تبدیل به دود، قدرت ناپدید و پدیدشدن ناگهانی و حرکت و جابجایی های سریع را دارد.

بیرق مقاومت

رهبر انقلاب: «اگر گروهی پرچم مقاومت را بر زمین بگذارد، یقیناً گروهی دیگر از دل ملّت فلسطین بر‌می‌آید و آن پرچم را در دست خواهد گرفت». yon.ir/9Z0f

امید آنکه ملت ایران نیز پرچم بر زمین افتاده را بر دارد...

#انقلابی_پشیمان #اصولگرای_خسته #انتخابات_96

پس از رد طرح «بازگشت به حاکمیت» خاتمی توسط رهبر انقلاب که با عنوان عوام فریب «آشتی ملی» و بدون طی شدن ملزومات آن (ابراز ندامت از اقدامات، عذر خواهی از مردم و بیان واقعیات) ابراز گردید، برخی سایت های ضد انقلاب با ردیف کردن فیلم ها و تصاویر برش خورده و گزینشی از برخورد ناجا با عده ای از معترضان و آشوبگران، طوری وانمود کردند که گویی شاهد مثال رهبری در خصوص قساوت باغیان و جفا به ملت، خلاف واقعیت است.

در این خصوص به همین نکته بسنده می کنم که زد و خوردی در تهران صورت گرفت و از دو طرف عده ای کشته و جمع کثیری مجروح شدند. سوال این است که چه کسی دعوا را شروع کرد و بر چه مبنا؟ اگر دزدی به خانه ای بزند و درگیری ای میان وی و صاحب خانه رخ دهد، هیچ عاقلی آیا اثرات جراحت بر دزد را –که همانند و بلکه بیشترش بر بدن صاحب خانه نقش بسته- نشانه‌ی حقانیت سارق می پندارد و صاحب خانه را در این خصوص سرزنش می کند؟! البته ممکن است صاحب خانه در دفع خطر، بنا بر شرایط اجتناب ناپذیر درگیری، زیاده روی کرده باشد اما قبح اقدام وی که نهایتا «تخطی از حدود دفاع مشروع» نام دارد، با قبح عمل دزد و حمله به خانواده که «تجاوز و جنایت» است، قابل قیاس و حتی مطرح کردن نیست.

انتخابات 88، به واسطه‌ی حدود 10 ماه درگیری پس از آن، به پرونده ای چند لایه بدل گشته که باز شدن تمام گره ها بستگی به رد یا پذیرش اتهام «تقلب» دارد. بیایید یک بار برای همیشه این پرونده را مرور و مختومه نماییم: ahmadghadiri.ir/post/62

ضد حمله

نکته‌ی اصلی و محور بیانات رهبری در 27 بهمن را آنجایی می دانم که 1- از وضع اقتصادی و کم کاری دولت گلایه کردند و 2- به بانیان داخلی تحریم ها و گرا دهندگان به دشمن اشاره نمودند.

اهمیت این دو را وقتی در خواهیم یافت که بدانیم جریان نفاق بنا دارد در فتنه انتخاباتی 96، نارضایتی های مردم از مضیقه شدید اقتصادی را به سمت نظام و خصوصا شخص رهبری نشانه رود، در حالی که خود با سوء مدیریت، اختلاس های سریالی و تلاش های سابق برای تحریم ملت، مسبب چنین اوضاع آشفته ای است.

فتنه بزرگتری در راه است، فتنه ای که تجلی تمام فتن آخر الزمان خواهد بود.


مطالب مرتبط: ahmadghadiri.ir/post/62 - aparat.com/v/CKM5o - t.me/GhadiriNetwork/854

همسر شهید باکری یا همسر شهید «حمید» باکری؟

همسر شهید حمید باکری یا همسر دوم علی یونسی؟

سوء استفاده از نام سردار شهید «مهدی باکری» تا کی؟

شهردار لندن به ظاهر در حمایت از کارگردان ایرانی ممنوع الورود شده به اسکار، ایران نکبت گرفته در «فروشنده» را در مرکز شهر اکران عمومی می کند!

گفتگوی حسین دهباشی با هادی غفاری را توصیه می کنم حتما ببینید، حداقل نیمه‌ی دوم ش را.
اینکه انسان ببیند عناصر دخیل در فتنه‌ی 88 و حامیان امروز روحانی چطور از یوزی و فحاشی به مقام روشنفکری و اصلاح طلبی حاد رسیده اند حتما جالب و عبرت آموز خواهد بود.
لاف و دروغ و تناقضات در گفتار و خودشیفتگی مفرط که بعضا توسط دهباشی به رخ غفاری کشیده می شود نیز موضوع دیگری است که به وفور در خواهید یافت.

مشاهده: aparat.com/v/jRD3V

در جمع طلاب مدرسه معصومیه قم با موضوع «تکنیک های عملیات روانی در حوزه رسانه و خبر»، 24 بهمن 95

دریافت فایل صوتی: t.me/GhadiriNetwork/848

عبرت

توفیق شد برای اولین بار در بهمن ماه از موزه‌ عبرت (شکنجه گاه کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی) بازدید کنم.

ساختمان کمیته به ابتکار علی یونسی و در زمان وزارت وی به موزه تبدیل می شود و انصافا نیز در مقایسه با دیگر موزه ها بسیار هنرمندانه و علمی طراحی شده است.

دستشویی های مناسب و تمیز، دو اتاق نمایش فیلم و یک سالن کنفرانس که پی در پی فیلم های توضیحی در خصوص موزه را برای مخاطب پخش می کند، پیکره های واقعی و شبیه سازی شده از انقلابیون و شکنجه گران، توضیحات مکتوب و مناسب از بخش های مختلف، وجود واحد فروش محصولات مکتوب و چند رسانه ای مرتبط با موزه، حضور راهنمایانی که خود زمانی زندانی همین شکنجه گاه بودند و از همه مهمتر تارنمایی غنی و چند رسانه ای از جمله تمهیدات تحسین برانگیز موزه است.

در بخشی نام، شغل و تاریخ دستگیری تعداد کثیری از زندانیان را بر پلاک های فلزی هک کرده و روی آجرهای مختلف موزه نصب نموده اند. در بخشی خودروهای سازمانی و عملیاتی کمیته پارک شده.

داخل هر سلول، پیکره‌ی شهیرترن مبارز انقلاب قرار گرفته و کنار ورودی آن نیز زندگی نامه همان فرد نصب دیوار شده است.

داخل یک راهرو، چند صد تابلو عکس از چهره های انقلاب بر دو طرف دیوار کنار هم نصب گشته و خلاصه آنکه به معنای حقیقی کلمه همه چیز سر جای خودش است.

مهمترین فایده بازدید از این مکان برای افراد کمتر آشنا با معارف انقلاب، مشاهده عینی سفاکی های رژیم پهلوی و استشمام نعمت انقلاب در پایان دادن به حیات گرگ های درنده است و مهمترین اثر بر نسل سوم انقلاب و طیف ارزشی، بنابر تجریه ی شخصی، خوابیدن «باد» ادعا و ژست های انقلابی گری است.

همچنان که در دفتر یادبود مجموعه نگاشتم «احساس حقارت کردم در برابر این مردان پولادین». زنان و مردانی که انواع شکنجه های انتقال یافته از موساد را تحمل کردند تا امانتی را به من و ما بسپارند. من و مایی که اگر تنها یکی از آن 70 نوع شکنجه را تجربه می کردیم معلوم نیود که حتی دقیقه ای تحمل کنیم و اسرار و اطلاعات انقلاب را در فریاد نزنیم!


تاریخچه موزه: ebratmuseum.ir/Portal/home/?328/

نمودار سازمانی کمیته: ebratmuseum.ir/Portal/home/?3039/

تصاویر: ebratmuseum.ir/Portal/home/?3514/

بازجویان و شکنجه گران: ebratmuseum.ir/Portal/home/?889/

شیوه ها و ابزار شکنجه: ebratmuseum.ir/Portal/home/?1270/

بازدید مجازی از موزه: ebratmuseum.ir/Portal/home/?1649/