حضور و سخنرانی دیروزم در دبیرستان دخترانهای را بهانهای قرار میدهم برای تجربهنگاری نحوه تعامل و تبیین برای جمعیت موسوم به دهه هشتادی و نودیها:
۱. ویژگی بارز و عمومی این جماعت، بیاطلاعی محض از مسائل و حصر در پیلهای به نام فضای مجازی و مشخصا اینستاگرام است. آنلاین بودن، خصیصه درلحظه زندگی کردن را نهادینه کرده و جامعنگری، دوراندیشی و حتی جمیع ارزشهای دینی و ملی را در تمام شؤن زندگی از آنان سلب نموده است. همچنین زیست و هویت مجازی، سلبریتیهای اینفلوئنسر را مرجع فکریشان ساخته و نتیجه آنکه شدیدا تحت تأثیر هنرمندان و ورزشکاران هستند.
۲. بچه دبیرستانیهای در ستیز با انقلاب، دو دستهاند؛ کسانی که والدین و معلمان انقلابی یا حداقل خنثییی دارند، و عدهای که والدین و معلمانشان خود ضدانقلاباند.
طبیعتا تبیین برای این دسته که در محاصره فکری مثلث رسانه، خانه و مدرسه قرار دارند، مصداق آب در هاون کوبیدن است و حداقل نگارنده امیدی به نجاتشان ندارد.
اما دسته اول که در محاصره قرار ندارند را میتوان در شرایط خاصی نجات داد که به شرح آن میپردازیم.
۳. گفتیم که دانشآموزان به طور طبیعی متأثر از رسانه، خانه و مدرسه هستند. بنابراین دو مسیر برای اصلاح ذهنیتشان نسبت به مسائل وجود دارد: یکی گفتگوی مستقیم با آنها و دیگری اصلاح منشأ تغذیه فکریشان (رسانه، خانه و مدرسه).
طبیعتا برنامه گذاشتن برای محصلان کافی نیست و امکان ارتباط مستمر و همیشگی با آنان نیز اساسا وجود ندارد. برای مؤثر کردن تبیین، باید در حضور یا غیاب دانشآموزان، همزمان برنامههایی برای والدین و معلمان نیز داشت؛ در غیر این صورت همه رشتهها توسط آنان پنبه خواهد شد!
۴. حذف یا محدودسازی رسانههای مرجع، کار جهادگران تبیین نیست و اقدامی در حیطه حکمرانی و اکنون در هالهای از ابهام است.
کاری که ما میتوانیم در رابطه با ضلع نخست (رسانه) انجام دهیم اتصال آنان به رسانههای سالم و ارسال محتوای غنی است تا از مسیر یکسویه اطلاعات خارج شوند.
برای اینجانب جالب بود که بچههایی که جسته و گریخته گزارشهای افشاگرانه صداوسیما از جعلیات ضدانقلاب را دیده بودند، تفاوت و فاصله آشکاری با دیگر همکلاسیهایشان در نگاه به مسائل داشتند.
همینجا حکمت صداوسیما ستیزی دشمن و دروغگو نامیدن آن مشخص میشود: خارج نشدن مردم از پیله اخبار جعلی رسانههای معاند.
راهکار مواجهه چیست؟ ضدارزش معرفی کردن نگاه بسته و یکسویه، و ارزش نامیدن مراجعه دو طرفه به منابع خبری.
۵. ارزشهای دیگری نیز میان این جماعت وجود دارد که کار را به شدت سخت میکند: عصیانگری، پهلویگرایی، مقابله با تبیینگر و انکار کور هرچه او میگوید.
اینجا باید عصیان را برایشان قیام علیه پیشفرضهای غلط معرفی کرد، شجاعت را جسارت مخالفت با حلقه همکلاسیهای نادان تعریف نمود و انکار واقعیات و مستندات را ستیز با عقل و انسانیت ذکر کرد تا با تغییر نظام ارزشها، راه را برای تعامل و گفتگوی منطقی باز نمود.
۶. درخصوص پهلویگرایی نیز چند راهکار وجود دارد که مختصرا ذکر میگردد:
اول. معرفی خصلت مشترک دیکتاتورهای سرنگون شده منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و یکسانانگاری حامیان پهلوی و صدام و قذافی.
دوم. نمایش فیلمهایی از آنچه شاه راجع به زنان گفت، دربار درباره شاه گفتهاند، فرح راجع به رفتار آمریکاییها با شاه بیمار بیان کرد، و آنچه اشخاص و رسانههای خارجی راجع به مفاسد و خیانات پهلوی و افتخارات و خدمات جمهوری اسلامی منتشر کردهاند.
۷. مدیران بسیاری از مدارس، مانع برگزاری جلسات تبیینی برای دانشآموزان هستند و احتمال «شلوغ شدن کلاس» و «اعتراض والدین» را دلیل یا بهانه میآورند.
فارغ از آنکه این سیاست، ناشی از خطای مدیران مدارس است یا خیانت، کار اگر به خودشان واگذار شود، کاری از پیش نخواهند برد. این وزارت آموزش و پرورش است که باید با اهرم حکمرانی، مدیران را وادار به تشکیل جلسات رفع شبهه نماید.
۸. در پایان، مجدد خاطر نشان میکنم ارزش و اهمیت مستندمحوری را در برنامههای تبیینی. برنامهای که حتما جذابیتی بیش از سخنرانی و تنشی کمتر از آن دارد.
پینوشت:
اشتباه نکنید! مطلب «داستان دبیرستان» آسیبشناسی کلی وضعیت یک نسل و بیان الگوی مواجهه است و به هیچوجه رنگ و بوی شکست در تبیین را ندارد. از قضا جلسه مذکور نیز مانند جلسات دیگر مثمر و موفق بود، به طوری که پس از اتمام وقت، حدود ۱۰٪ دانشآموزان آن مدرسه دولتی در منطقه گیشا، با وجود تداخل زمان با کلاس درسیشان، ماندند و حرفهایی زدند و مواضعی گرفتند که به قول مربی پرورشی مدرسه تاکنون از آنان دیده و شنیده نشده بود. دیدم برخی مخاطبان از گفتگو با نسل نوجوان قطع امید کردهاند، لازم دانستم این تکمله را اضافه کنم.