دریای سرخ در حد فاصل جنوب غرب آسیا و شمال شرق آفریقا، به دو آبراه استراتژیک تنگه باب المندب و کانال سوئز متصل است. تنگه باب المندب در جنوب قرار دارد که میان یمن و جیبوتی قرار گرفته و دریای سرخ را به خلیج عدن و اقیانوس هند متصل می کند، و سوی دیگر آن نیز در شمال، کانال سوئز است که دریای سرخ را به دریای مدیرترانه وصل می نماید. بنابراین دریای سرخ در مرحله نخست محل ترانزیت و اتصال اروپا به غرب آسیا و شرق آفریقا است و در مرحله بعد کانون اتصال به اقیانوس هند و دسترسی به تمام مناطق دریایی نیم کره جنوبی. بنابراین هرچقدر برای دریای سرخ ارزش قائل باشیم، به همان میزان دو آبراه استراتژیک تنگه باب المندب و کانال سوئز را واجد اهمیت راهبردی می دانیم.
حال با توجه به تحولات یمن و اشراف انصارالله بر تنگه باب المندب، ائتلاف غربی و عربی تمام توان خود را گذاشتند تا با سرکوب و کشتار یمنی ها فرصت از دست رفته را بازیابی کنند که تاکنون موفق نشده اند. در این میان نیز یمن اندکی بعد از تهدید آقای روحانی به بستن تنگه هرمز، نفتکش -و به روایتی دیگر ناوچه- سعودی را در دریای سرخ هدف قرار داد تا ضمن اعلام همراهی با ایران، اشراف خود را بر این آبراه بین المللی و توان بستن تنگه باب المندب را نشان دهد.
با این اوصاف، و با توجه به اتصال هشت دولت عربستان، اسرائیل، اردن، مصر، جیبوتی، یمن، اتیوپی و سودان به دریای سرخ، چند هدف مهم را می توان به عنوان انگیزه عربستان برای تاسیس اتحادیه دریای سرخ برشمرد.
اول، مانور قدرت کشور عربستان و شخص بن سلمان پس از رسوایی قتل خاشقچی و نیز بروز اختلاف در شورای همکاری خلیج فارس و ناکارآمدی آن ائتلاف عربی.
دوم، حساس کردن کشورهای حوزه دریای سرخ نسبت به وضعیت یمن و تنگه باب المندب و طبیعتا در ادامه همراه کردن این دولت ها علیه ایران و انصارالله.
و سوم ایجاد بستر همنشینی و همسویی با رژیم صهیونسیتی به بهانه اتصال اراضی اشغالی به دریای سرخ.
اگرچه درحال حاضر اسرائیل با وجود اتصال اراضی اشغالی به دریای سرخ عضوی از این اتحادیه نیست، اما مسلم است که دیر یا زود ابتدا به عنوان عضو ناظر و سپس به عنوان عضو رسمی، به بهانه اتصال دریایی به جمع کشورهای عربی ملحق خواهد شد که نتیجه ای جز به رسمیت شناختن اسرائیل و تحقق معامله قرن ندارد.